به کجا می رویم؟

13 مهر 1398

چندی پیش یکی از محصوران در دیدار با خویشان خود نگرانی خود از وضعیت کشور را در قالب پرسشی بس مهم مطرح کرده بود: «به کجا می‌رویم؟»؛ پرسشی که بازنمای پرسشی است که صبحگاه هر روز در ذهن یکایک ما مردم از نو می‌شکفت. این پرسش، مرا به چهار دهه‌ی قبل برد.
چهاردهه‌ی پیش، زمانی که دانشجوی دوره‌ی کارشناسی بودم، رُمانی از هنریک سینکویچ خواندم با عنوان «کجا می روی؟». داستان مربوط به برخورد نرون، امپراتور مستبد روم باستان بود، هوسبازی‌هایش، شیوه‌ی حکمرانی‌اش، برخورد خشونت‌بارش با مسیحیت اولیه و بازداشت و شکنجه و قتل اعضای کلیساهای اولیه‌ی مسیحیان. می‌دانیم که واژه‌ی «کلیسا» نه مانند «مسجد» صرفاً به مکان نمازگزاری و عبادت مؤمنان، که به جوامع کوچک مخفی و زیرزمینی گروندگان به آئین مسیح اطلاق می‌شد. بعدها که برای فهم اندیشه‌ی سیاسی قرون وسطا در مغرب‌زمین به مطالعه‌ی تاریخ آن دوران پرداختم، تصویر مسیحیت اولیه، مبارزات قهرمانانه‌ی اعضای این گروه‌های مخفی و شکل‌گیری مفهوم «شهادت» به معنی اذعان به ایمان به دعوت مسیح و آمادگی برای مرگ در راه پاسداری از «حقیقت» در مقابل «قدرت»، برایم روشن‌تر از پیش شد.

علت این همه برخورد خشونت‌بار با مسیحیان اولیه چه بود؟ چرا نرون آتش‌سوزی از پیش‌برنامه‌ریزی شده‌ی سال ۶۴ پس از میلاد مسیح را دستمایه‌ی شکنجه و سرکوب مسیحیان قرار داد و به نام مبارزه با «فتنه»ای که به ادعای او علیه کیان امپراتوری روم برنامه‌ریزی شده بود، دست خود و سپاهیانش را به خون زنان و مردانی که خواستی جز به رسمیت شناخته‌شدن آزادی دینی‌شان نداشتند آلوده کرد و سرآغاز زوال و اضمحلال تمدنی با بیش از هزار سال سابقه را رقم زد؟ این پرسشی ‌است مهم، چرا که می‌دانیم یکی از رموز گسترش روم، «رومی‌سازی» ادیان ملل مغلوبه بود، تا جایی که نمادهای دینی آنها را به روم منتقل می‌کردند و تعدد ادیان، در سنت سیاسی روم بی‌سابقه نبود.

          پاسخ را باید در این واقعیت جستجو کرد که روم تا هنگامی که ابعاد روح برابرخواهانه‌ی مسیحیت اولیه را نفهمیده بود، گمان می‌کرد مسیحیت، به عنوان امتداد آئین یهود و ندای اصلاح‌طلبانه‌ی آن در برابر انحرافاتی که در آئین موسی پیش آمده بود، دعوتش محدود به قوم و سرزمینی خاص است و چه بسا آنان نیز همانند خاخام‌های یهودی، برای حفظ بقای قوم یهود آنقدر ارزش قائل هستند که با کشف شیوه‌های مختلف مماشات با نظام استبدادی روم از دل تفسیرهای مصلحت‌جویانه از متون مقدس، نظام اقتصادی و سیاسی و اجتماعی طبقاتی آن را به خطر نخواهند انداخت. اما هنگامی که حکمرانان رومی متوجه شدند در محافل خصوصی و مخفی مسیحیان یعنی کلیساها، ارباب در کنار بنده، زن در کنار مرد و رومی در کنار غیررومی قرار می‌گیرد و نظام طبقاتی روم را به هیچ می‌انگارد، هنگامی که فهمیدند پرداخت مالیات به حکومت و شرکت در جنگ‌های کشورگشایانه و استعمارطلبانه‌ی روم از سوی مسیحیان تحریم شده است و تبعیت کورکورانه‌ی مردم را مانع می‌شود، متوجه خطر گسترش مسیحیت شدند. در فتاوی مسیحیان اولیه، هرگونه کمکی به اعمال تجاوزکارانه‌ی امپراتوری روم، تقویت نظام سیاسی به شمار می‌رفت که به «برج بابل»ی استوار بر خون انسان‌های ستمدیده تشبیه شده بود.

          در کانون اندیشه‌ی سیاسی مسیحیت اولیه چه نهفته بود؟ آنچه امروزه به عنوان حقوق برابر انسان‌ها به مثابه شهروند در تعیین سرنوشت جمعی خود شناخته می‌شود. آئین مسیح، برخلاف آئین یهود، دعوتی جهان‌شمول و همه‌شمول داشت. با پنداشتن دعوت مسیح به‌مثابه دعوتی محدود به نژاد و قومی خاص بود که فرماندار رومی فلسطین، در دعوای کاهنان یهودی با رسولان پیام مسیح ظاهراً خود را کنار کشید و محکومیت عیسای ناصری به مرگ نیز با حکم ارتداد صادره‌ از سوی مراجع دینی یهود صورت گرفت؛ مذهب علیه مذهب.

          پرسش آن محصور عزیز هم معطوف به همین حق مسلم تعیین سرنوشت مردم به دست خودشان است؛ حق مسلمی که با وجود اختلاف‌نظرهای فراوان میان دو جریان نواندیش دینی و اسلام سنتی در تفسیر محتوا، تببین منشأ مشروعیت و تعیین دامنه‌ی آن، سرانجام در بند ۸ اصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی مصوبه‌ی ۱۳۵۸ نمایندگان مردم در مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی، بیان شد.

          بر این اساس و نیز با استناد به حق مسلم شهروندان در پاسخ‌خواهی از همه‌ی ارکان حکومت که بخش معظم اصل حیاتی «امر به معروف و نهی از منکر» که در آیات محکمه‌ی قرآن و روایات مستند از معصوم، فروگزاری آن به فساد حکومت‌ها و زوال جوامع می‌انجامد، و اصل هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی بدان تصریح کرده است، یکایک شهروندان جمهوری اسلامی حق و بلکه وظیفه دارند از مجموعه‌ی حکومت بپرسند که «به کجا می‌رویم؟»

آیا با روند کنونی به سمت پیشرفت و آبادانی و توسعه‌ی اصیل (همه‌جانبه، متوازن و پایدار) می‌رویم یا در باتلاق فساد و ناکارآمدی دست و پا می‌زنیم و بیش‌تر فرو خواهیم رفت؟ آیا افشاگری‌ها و برخورد با مفاسد اقتصادی تسویه‌حساب‌های جناحی است یا هرکس در هر مقام و با هر مرام سیاسی که باشد را در بر خواهد گرفت و از هجمه‌های عوام‌فریبانه به شفاف‌سازی‌های نهادینه تبدیل خواهد شد؟ آیا به سوی صلح پایدار در منطقه و گشایش فضای مشارکت سیاسی در داخل پیش می‌رویم یا ماجراجویی‌های متکی به تصمیم‌های واکنشی و روزمره در حوزه‌‌ی سیاست خارجی و گسترش دامنه‌ی فضای امنیتی و محدودسازی حوزه‌ی عمومی و جامعه‌ی مدنی در عرصه‌ی سیاست داخلی؟ آیا به اصلاح ساختار و بافتار ارکان نظام خواهیم پرداخت یا با میلیتاریزه کردن بیش از پیش عرصه‌های گوناگون (سیاست داخلی، سیاست خارجی، فرهنگ، اجتماع و اقتصاد) جمهوریت نظام را پیش پای تابویی به نام «حفظ نظام به هر قیمت» قربانی می‌کنیم؟ آیا به انتخابات آزاد و رقابت منصفانه و رأی اکثریت احترام خواهیم گذاشت یا با تفسیر موسع از نظارت استصوابی و صدور فرامین حکومتی و آرای قضایی، ارکان انتخابی نظام را به بخش‌های نمایشی و فرمایشی و کارگزاران گوش‌به‌فرمان و تدارکاتچی ارکان انتصابی تبدیل خواهیم کرد؟ آیا برنامه‌های توسعه‌ای کشور گامی مؤثر برای برپایی نظام توسعه‌ی عدالت‌محور و برداشتن فشارهای فزاینده‌ی معیشتی از دوش اکثریت مردم برخواهد داشت و یا همچنان به نسخه‌های منسوخ اقتصاد بازار آزاد (آن هم در قواره‌ای کاریکاتوری و در غیاب بخش خصوصی مستقل) دلخوش خواهیم کرد؟ آیا فرایندهای تصمیم‌گیری به گونه‌ای تغییر شکل خواهد داد که گوناگونی هویتی و فرهنگی و الگوهای زیستی موجود در جامعه‌ی ایرانی را به رسمیت بشناسد، یا همچنان خود را «فئه‌ی قلیله»ای خواهیم پنداشت که پافشاری بر حقانیت اثبات‌نشده‌ی خود و گمراهی مفروض دیگران را، «انقلابی‌گری» بنامیم و بی‌مهابا روز به روز «غیرخودی‌ها» را افزون و از قطار انقلاب پیاده کنیم و نصرت الهی را هبه‌ای حتمی و قطعی و انحصاری برای خود برشمریم؟ ما شهروندان جمهوری اسلامی، صرف نظر از باورهای دینی، اخلاقی یا فلسفی که بدان اعتقاد داریم، به عنوان اجزای تشکیل دهنده‌ی «اصل نظام» و مالکان این سرزمین و پدیدآورندگان این انقلاب، این حق را داریم که بپرسیم: «به کجا می‌رویم؟»

سیدعلیرضا حسینی‌بهشتی