افشاگری ظالمانه و شفاف‌سازی عادلانه

18 آبان 1398

این روزها به نام عدالت خواهی و مباره با فساد، و در بسیاری از موارد با انگیزه‌هایی تحسین‌برانگیز، درباره ضرورت افشاگری سخن بسیار گفته می‌شود. اما من می‌خواهم بگویم که افشاگری نه تنها گامی در جهت مطالبه بر حق عدالت‌خواهی نیست، که عملی است ظالمانه، سطحی و کاهش‌دهنده سرمایه اجتماعی. در مقابل، شفاف‌سازی عملی است عادلانه، ساختاری و باعث فزونی سرمایه اجتماعی.

اجازه بدهید با ارائه تصویری کم و بیش رایج از نوع افشاگری‌هایی که این روزها سخت طرفدار پیدا کرده شروع کنیم. خبری به طور غیررسمی درباره وضعیت مالی، رانت‌خواری، شیوه زندگی یا رفتار اخلاقی نامناسب کسی به گوش افشاگر می‌رسد، یا رسانده می‌شود. از قضا، فرد مذکور دارای شهرتی سیاسی، اجتماعی، هنری یا فرهنگی یا اعتباری اقتصادی است. افشاگر با جستجو در فضای مجازی به جمع‌آوری اطلاعات می‌پردازد. آنگاه سری هم به روزنامة رسمی می‌زند تا ببیند از فرد مورد نظر در کدام مؤسسات به عنوان مدیرعامل، عضو هیأت مدیره یا امناء، یا سهامدار نام برده شده است. در جستجویی در فضای مجازی، ممکن است تصاویری مناسب برای تخریب وی هم یافت شود. حال وقت آن رسیده که با گوشی تلفن همراه یا تجهیزات پیشرفته‌تر تصویربرداری، با چند نفر از منتقدان بالقوه یا بالفعل شخص مورد نظر مصاحبه شود. اگر افشاگر کمی انصاف هم داشته باشد، ممکن است چند تماس تلفنی هم با فرد مذکور گرفته شود. اگر پاسخی از آن سوی خط نیاید، می‌توان با طرح این عبارت که «فرد مورد نظر به تماس‌های پیاپی پاسخ نداد»، از آن به عنوان یک امتیاز منفی دیگر استفاده کرد. و اگر فرد مذکور در پاسخ به پرسش‌های افشاگر، جملاتی نیندیشیده بدهد، مهمات آتشبار تبلیغاتی کامل می‌شود. آخرین کاری که باید انجام داد، انتشار آن در فضای مجازی یا رسانه‌هاست که این روزها به آسانی صورت می‌گیرد.

چرا افشاگری از این دست ظالمانه و ناعادلانه است؟ چون عدالت اگر یک پایه اساسی خدشه‌ناپذیر داشته باشد، «انصاف» است که بسیط‌ترین تعریفش «آنچه بر خود نمی‌پسندی بر دیگری هم نپسند، و آنچه برای خود می‌پسندی برای دیگری هم بپسند» است؛ اصل اخلاقی عام و جهانشمولی که از شهود اخلاقی انسان نشأت می‌گیرد. گزارشگر حرفه‌ای، تلاش خواهد کرد داستان را نه تنها از سویة مخالف، که از سویة موافق نیز ببیند، اطلاعات مربوطه را به گسترده‌ترین صورت ممکن جستجو کند، و در گزارش نهایی، از تکیه بر شایعات (هرچند بازارگرم‌کن) پرهیز و به مسلمات اثبات‌پذیر تکیه زند. افزون بر این، افشاگری، به صورتی که این روزها بازاری پررونق دارد، نه تنها به لحاظ اخلاقی ظالمانه است، که باعث کاهش اعتماد در میان اجتماع می‌شود و سرمایة اجتماعی را به شدت تنزل می‌دهد. این نوع افشاگری‌ها، کنشی سطحی به‌شمار می‌رود و هیچ دستاورد مثبت و ماندگاری برای مبارزه با بی‌عدالتی هم ندارد؛ با نردبان ظلم نمی‌توان به بام عدالت رسید.

افشاگری در این شکل، می‌تواند به سلاحی مخرب و مرگبار برای تسویه‌حساب‌های سیاسی و حتی اجتماعی تبدیل شود. هم سن و سال‌های من باید سه سال نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، که آزادترین فضای سیاسی دوران معاصر ایران به شمار می‌رود، را به‌یاد داشته باشند. فضای اجتماع مملو و مشحون از افشاگری‌هایی بود که در میان مردم انقلابی تازه از استبداد و خفقان رهیده، به آسانی گسترش می‌یافت. در سطح اجتماعی، برای مثال، اگر شما از کسی دلخوری یا کینه‌ای که حاصل مرافعه‌ای قدیمی بود داشتید، کافی بود شایع کنید که فرد مورد نظر شما با ساواک همکاری داشته است. طرف مقابل شما اگر هم فرصتی برای اثبات نادرست بودن این خبر پیدا می‌کرد، گاه بسیار دیر می‌شد و آبروی بر باد رفته‌اش دیگر باز نمی‌گشت. یادم می‌آید در آن زمان، آخرین سال‌های تحصیل در دبیرستان را می‌گذراندم. روزی با یکی از همکلاسی‌هایم دربارة این که شایعه‌پراکنی و «یک‌کلاغ چهل‌کلاغ» کردن در میان مردم ما چقدر آسان است صحبت می‌کردم و برای اثبات آن، در حضور او دست به یک آزمایش زدم. یکی از دانش‌آموزان را در زنگ تفریح صبحگاهی صدا زدم و ماجرایی سراپا ساختگی را با آب و تاب برایش گفتم. بعد از ظهر همان روز با همکلاسی‌ام در حیاط مدرسه قدم‌می‌زدیم که فردی آمد و ماجرا را با شاخ و برگ‌هایی بسیار بیش‌تر برایم تعریف کرد و دوست همکلاسی‌ام از سرعت رواج یک شایعه سراپاساختگی در شگفت شد.

من و نسل من هزینه‌های سنگین و گاه جبران‌ناپذیر افشاگری‌های ظالمانه را با پوست و گوشت و استخوان لمس کرده‌ایم. پس از شهادت پدر، که ابتدا هدف ترور شخصیتی قرار گرفت و سپس در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی جان باخت، و به تعبیر امام خمینی «شهادتش در مقابل مظلومیتش کم‌تر بود»، گرمی بازار افشاگری‌های ناعادلانه به سردی گرایید. مردم نادم هر روز به در خانه می‌آمدند و حلالیت می‌طلبیدند؛ ندامتی بسیار دیرهنگام. نمی‌خواهم بگویم شایعه‌پراکنی به‌کلی متوقف شد، نمی‌خواهم بگویم افشاگری‌های ناعادلانه دیگر تکرار نشد، اما دامنه آن در اجتماع محدود شد. تا این که پدیدة هزارة سوم تصمیم گرفت بر موج نارضایتی‌ گستردة مردم در عرصة معیشتی که حاصل بیش از یک دهه به‌کارگیری الگوی توسعة نومحافظه‌کارانه بود سوار شود و تختة موج‌سواری‌اش را با افشاگری‌هایی از جنس همان سال‌های اول انقلاب ساخت. بازار «بگم، بگم» گرم شد و این بار، رسانه‌های حکومتی هم به‌یاری برخاستند. لومپنیسم و پوپولیسم خبری از روزنامه حکومتی توپخانه‌نشین فراتر رفت و در برنامه خبری بیست‌وسی متجلی و به تدریج در دیگر رسانه‌ها و حتی منبرها و مرثیه‌خوانی‌ها جانی دوباره یافت. هرچند حالا دیگر همگان از سرانجام آن موج مدعی عدالتخواهی آگاه هستند و معلوم شد فریاد «آی دزد!» سر داده شد تا دکل‌ها غیب شوند و درآمدهای ارزی در جیب «خودی»ها جاخوش کند و در زمان مناسب با عنوان دلفریب «دور زدن تحریم‌ها» از کشور پرواز کند، اما افشاگری ناعادلانه با کمال تأسف سکه رایج شده و دوباره به وسیله‌ای برای تسویه‌حساب‌های سیاسی و جناحی در آمده، آن هم در لباس فاخر عدالتخواهی و مبارزة با فساد.

          پس چه باید کرد؟ آیا باید از فسادهای پنهان و آشکار صاحبان زر و زور و تزویر چشم پوشید؟ قطعاً نه. از قضا اصل مهم و اساسی و حیاتی «امر به معروف و نهی از منکر»، بر حساسیت و دیدبانی عمومی شهروندان بر آنچه در جامعه و به‌ویژه حکومت می‌گذرد تأکید دارد؛ معادل آنچه در فرهنگ سیاسی غرب «چشم عمومی» و «نقد اجتماعی» نامیده شده و از ارکان مهم مردم‌سالاری به‌شمار می‌رود. اما عمل به امر به معروف و نهی از منکر، قیود و معیارهایی دارد که در کتاب و سنت آمده، و همة آنها بر عادلانه و منصفانه بودن آن تأکید دارد. امروزه، یکی از دستاوردهای بشری، تأکید بر «شفاف‌سازی» است که هم عادلانه، هم ساختاری و هم موجب افزایش اعتماد به عنوان مؤلفه اصلی سرمایة اجتماعی است. فعالان اجتماعی که به‌راستی دل در گرو عدالت اجتماعی دارند، می‌توانند با بهره‌گیری از دانش و تجربیاتی که در این زمینه به‌ دست ما رسیده، برای پیشبرد مطالبة برحق شفاف‌سازی کوشش کنند. در شفاف‌سازی، هرکسی که قدرت دارد مسئولیت دارد و هرکسی که مسئولیت دارد باید پاسخگو باشد. صاحبان قدرت همگی در خانة شیشه‌ای قرار می‌گیرند، فارغ از این که به چه جناح سیاسی تعلق داشته باشند.

این کار تا حدودی در شهرداری تهران در حال انجام است. می‌توان آن را به سازمان‌ها و ارگان‌هایی که به نحوی با بیت‌المال سروکار دارند تعمیم داد. می‌توان از وزارتخانه‌ها و نهادهای دولتی و عمومی خواست که صورت درآمد و هزینه‌های خودشان و نیز مناقصه‌ها و مزایده‌ها را در پایگاه‌های اطلاع‌رسانی رسمی‌شان در معرض عموم بگذارند. چه نیکوست اگر آستان قدس رضوی پیشگام شود و نشان دهد که نه تنها به اسم، بلکه به رسم نیز ولایت رضوی را پذیرفته است. چه خوب است که قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء به آستان قدس تأسی جوید و نشان دهد که در ادای مسئولیت سنگین پاسداری از انقلاب اسلامی و ارزش‌های آن، شفاف است. و چه شایسته است که مجلس شورای اسلامی به عنوان «خانه ملت»، شفافیت را سرلوحه خود قرار دهد تا موکلین هم احساس در خانه بودن کنند. «دانستن»، حق مردم است و احقاق این حق، با پایبندی به نهادینه ساختن شفاف‌سازی، به‌جای فروپاشی اعتماد عمومی، به افزایش سرمایه اجتماعی می‌انجامد و بستر را برای توسعه و پیشرفت هموار می‌سازد.

سیدعلیرضا حسینی‌بهشتی