در روز دوازدهم فروردینماه سال 1358 رفراندوم حکومت جمهوری اسلامی برگزار شد. به نظر شما در آن زمان، یعنی پنجاه روز پس از پیروزی انقلاب درک درستی از ماهیت حکومت تازه وجود داشت یا نیاز بود مبانی حکومت جمهوری اسلامی بیشتر برای مردم تئوریزه و شرح داده شود؟
اگر منظورتان توده مردم باشد، واقعیت این است که دانسته های آنها در این زمینه به آنچه طی دو سال در سخنرانی ها و مصاحبه های امام خمینی و دیگر چهره های نهضت اسلامی شنیده بودند محدود بود. البته از کلیات نظام آینده مطلع بودند، اما نسبت به خیلی از جزئیات نه آنها، نه کنشگران اصلی میدان مبارزات از جمله طبقه متوسط تحصیل کرده، و نه حتی خود رهبری انقلاب، واقف نبودند. این یک تجربه تازه بود، یعنی بعد از هزار و پانصد سال پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه و با عبور از دوهزاروپانصدسال خودکامگی شاهنشاهی در ایران، قرار بود مردم سالاری دینی با مختصات و مقتضیات دنیای معاصر، شکل بگیرد. با نگاهی به تاریخ انقلاب های جهان، از جمله آنچه در انگلستان، آمریکا، فرانسه و روسیه اتفاق افتاد، در می یابیم که در هیچ یک از آن انقلاب ها، چه آنها که شکست خوردند و چه آنها که پیروز شدند، از آگاهی کامل و گاه کافی شهروندان نسبت به ویژگی های نظام جدید نمی توان سراغ گرفت. با این همه، باید اذعان کرد که اگر انقلاب اسلامی دو یا سه دهه دیرتر اتفاق افتاده بود، آمادگی فکری و تشکیلاتی نیروهای انقلاب، به خصوص هسته اصلی که پیرامون فکر نواندیشی دینی شکل گرفته بود، بیش تر بود.
شرایط و حال و هوای آن روزهای مردم و گروههای سیاسی چگونه بود؟
گروه های سیاسی پس از آن که انسداد کامل سیاسی را در دوره پسارستاخیزی نظام شاهنشاهی تجربه کرده بودند، آرزوهای خود را در رهبری امام که به طور بسیار گسترده مقبولیت و مشروعیت داشت متبلور می دیدند. پیش از آن، تعطیلی فعالیت سیاسی احزاب منتقد نظام، به بن بست رسیدن مبارزه مسلحانه و حاکمیت شدید جو اختناق و سانسور، همه را دچار یأس و نومیدی کرده بود. مردم هم تحت فشارهای اقتصادی ناشی از سیاست های نادرست و ضدتوسعه های اواخر دوره پهلوی که فشار گرانی و فقر فزاینده را بر آنها تحمیل کرده بود، و نیز فساد گسترده دستگاه های اداری، آینده روشنی در ادامه وضعیت موجود نمی دیدند. این بود که به ندای کسی که صدای خودشان را از گلوی او می شنیدند، پاسخ مثبت دادند و انقلاب پیروز شد. حالا همه می خواستند درباره آینده شان بدانند و واقعیت تاریخی این است که اکثریت بسیار بالایی از مردم، اعتمادی کامل به رهبری امام خمینی داشتند. در نتیجه، وقتی امام رأی خود را مبنی بر جمهوری اسلامی اعلام کرد، آن اکثریت قریب به اتفاق آراء پشت سر او شکل گرفت.
در قانون اساسی رژیم گذشته این نکته آمده بود که «سلطنت موهبتی است الهی که بر اساس رأی مردم به شخص پادشاه اعطا شده است.» پس از انقلاب رأی مردم از شاه مخلوع برگشته بود و خودبهخود وی از سلطنت عزل شده بود. به نظر شما بر پایه تغییرات در برخی اصول قانون اساسی ثمره انقلاب مشروطه، پایهگذاری حکومت جدید امکانپذیر بود؟
واقعیت این است که عوام و خواص نه از نظام شاهنشاهی خاطره خوشی داشتند و نه به آن امیدی داشتند. خواست مردم برای مردم سالاری در قالب یک نظام جمهوری، بسیار روشن بود. منتها درباره ویژگی های این جمهوری، اطلاعات کمی در دست بود. بنابراین، فکر نمی کنم گزینه شاهنشاهی مشروطه در آن زمان طرفداران جدی و پرشماری داشت.
آیا میتوان برای رفراندوم ۱۲ فروردین 7135 پیرامون تأسیس نظام «جمهوری اسلامی» (آری یا نه؟) نوعی مُهلت یا سرآمد زمانی قائل شد؟
قطعا می شود. اگر رأی مردم به آن مشروعیت داده، رأی مردم می تواند آن را از مشروعیت هم ساقط کند.
شروط و شرایط برگزاری همهپرسیها (رفراندومها یا مراجعه به آرای عمومی) در حال حاضر چیست؟ و چه تفاوتی میان انواع مطالبه رفراندوم و موضوع هر یک از آنها وجود دارد؟
همه پرسی ها معمولا بر دو نوع هستند: همه پرسی در خصوص کلیت نظام سیاسی و همه پرسی که در چارچوب نظام سیاسی موجود صورت می گیرد ولی به منظور تغییرات مهم و اساسی انجام می شود. اصل پنجاه و نهم قانون اساسی هم تصریح دارد که برگزاری همه پرسی در مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، به عنوان یک راه حل قانونی به رسمیت شناخته شده است و شرط آن هم درخواست مراجعه به آرای عمومی با اکثریت رأی دو سوم مجموع نمایندگان مجلس شورای اسلامی است.
منتها چند مسأله در این زمینه باید روشن شود: اول این که موضوع همه پرسی باید مشخص، روشن و صریح باشد. مثلا اگر قرار است در ارکان نظام تغییری به وجود بیاید، باید جایگزین وضع موجود تعیین و تشریح شود تا مردم بدانند دقیقا به چه چیز باید رأی آری یا خیر بدهند. دوم این که آیا نمایندگان مجلس همه راه های دیگر را امتحان کرده اند و ناکارآمد یافته اند که به این شیوه روی آورده اند یا خیر. سوم این که آراء آنان آزادانه داده شده است یا تحت فشار کانون های غیرپاسخگوی قدرت رأی می دهند.
اگر همه اینها روشن باشد، البته در آن صورت همه پرسی می تواند موجب خروج نظام سیاسی از انسداد گردد. البته راه های دیگری هم برای خروج از بن بست وجود دارد که به ظاهر هم فریبنده است، مثل کودتای نظامیان یا حمله خارجی، اما تجربه تاریخ ملت ها نشان داده است که جز تیره بختی سرانجامی ندارد و به مثابه از چاله درآمدن و به چاه افتادن است. در چنین مواقعی باید دید آیا مردم یک کشور می خواهند پیشرفت کنند یا به قهقرا بروند؟
آیا مشارکت یا عدم شرکت در انتخاباتهای کلان مقننه و مجریه میتواند امکان آری یا نه گفتن به وضع موجود و نظام کنونی را برای مردم فراهم سازد؟ در این صورت چه نیازی به رفراندوم از نوع رفراندوم 58 است و در غیر این صورت، به ضرورت رفراندوم برای اصلاح ساختاری نظام (از نوع مورد درخواست رئیسجمهوری کنونی)، چگونه باید پاسخ گفت؟
در همه پرسی ها، هدف و موضوع معین و محدود به مواردی مشخص است، در حالی که شرکت درانتخابات های دوره ای، به فرض این که انتخاباتی منصفانه، شفاف و رقابتی هم صورت گرفته باشد، می تواند اولا با انگیزه های مختلف صورت گرفته باشد، مثل وقتی آراء سلبی است نه ایجابی (انتخاب میان بد و بدتر)، و ثانیا قابل تفسیر یا حتی سوء تفسیرهای مختلف است. مثلا می توان از مردم خواست که حتی اگر با نظام یا بخش هایی از آن موافق نیستند برای حفظ کیان مردم سالاری پای صندق های رأی بیایند، و بعد از انتخابات این حضور گسترده را مصادره به مطلوب کرد. آیا راهی برای اثبات یا نفی چنین تفسیرهایی وجود دارد؟ منظورم به خصوص راه های قانونی و رسمی است که نتیجه بخش باشد. من فکر نمی کنم. حتی با کمک نظرسنجی ها هم نمی توان به نتیجه قطعی دست یافت. در چنین مواقعی باید به نظارت دستگاه های نظارتی بی طرف متوسل شد که آن هم خود داستانی جداگانه دارد.