در آستانه بهمنماه هستیم، ماهی که برای ایرانیان تداعیکننده انقلابی است که نظریهپردازان انقلاب از آن بهعنوان بزرگترین انقلاب خشونتپرهیز و مردمی سده بیستم یاد میکنند. این دو ویژگی مهم، همان دو چیزی است که توجه دوباره به آن، راهنمای خروج از انسداد سیاسی است که نشانههای آن طی ده سال گذشته آشکارتر و پیامدهای منفی و مخرب آن بر زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی ما ایرانیان روز به روز اثرگذارتر شده است. راهحل، دستکم در سخن، بسیار ساده و روشن است: «بازگشت به مردم».
بازگشت به مردم یعنی بهیادآوردن این که هیچ نظام سیاسی نمیتواند بدون پشتیبانی شهروندانش دم از اقتدار بزند، یعنی فهمیدن این که اقتدار امروزه نه در زرادخانههای عریض و طویل، ماجراجوییهای نظامی در آن سوی مرزها، مناسک پرزرق و برق تبلیغاتی یا خطابههای سیاسی آتشین، که در رضایت مردم از کارگزارانشان در خدمتگزاری به شهروندانی است که آرزوی زندگی بهسامان دارند. یعنی دانستن این که عمق استراتژیک امنیت یک کشور، بیش از هر چیز و پیش از هر جای دیگر، با عمق اعتمادی که مردم آن کشور به حاکمانشان دارند سنجیده میشود. یعنی بهیاد داشتن این که به هنگام هزینه کردن بیتالمال، چراغی که به خانه رواست، به مسجد روا نیست.
بازگشت به مردم یعنی راست بودن، یعنی به پیام پیامبر دین کهن ایرانزمین، «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» گوش فرا دادن، یعنی به هشدار آخرین پیامبر توجه کردن که دروغ را با ایمان قابل جمع شدن نمیدانست، یعنی به هنگام ارتکاب اشتباه، فروتنانه پوزش خواستن، یعنی نصب تابلوی «دروغ ممنوع» در پستوی ذهنها و بر پیشخوان میکروفونهای سخنرانی و مصاحبه، یعنی «دروغ» را بزرگ شمردن و «دروغگو» را کوچک شمردن، یعنی دروازههای حصر و درهای حبس کسانی که به جرم مبارزه با دروغ سالهاست دست کشور از بهرهمندی از تجربه و تدبیرشان کوتاه شده را گشودن و از آنان پوزش خواستن.
بازگشت به مردم یعنی همه ساکنان این مرز و بوم را «خودی» دانستن، یعنی به مردم اعتماد داشتن، یعنی داوری خرد جمعی را بر داوری فردی و جناحی برتر شمردن، یعنی به شعور مردم احترام گذاشتن، یعنی ابراز احساسات ملیشان را مصادره بهمطلوب نکردن، یعنی حضور و مشارکت و رأی مردم را رفراندومی برای تأیید مشروعیت حاکمان نشمردن، یعنی بصیرت مردم را بیبصیرتی نشمردن، یعنی یکایک مردمان این سرزمین را فارغ از باورهای دینی و مذهبی و تفاوتهای قومی و جنسیتی «ولینعمت» خود شمردن، یعنی زبان خشونت بستن و عطر همدلی و مهربانی پراکندن، یعنی از «خودحقپنداری» دست کشیدن و دست همه دلسوزان این آب و خاک را به همکاری و همیاری فشردن.
بازگشت به مردم یعنی بازگشت به ریشههای انقلاب، یعنی احترام به مطالبه ملی پیشرفت و توسعه، یعنی تلاش صادقانه برای تحقق شعارهای شعورپایه زن و مرد این کشور بهمنظور دستیابی به استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی، یعنی به جای مالیخولیای «همه با من»، نسیم روحبخش «همه با هم» را جاری ساختن، یعنی فرود آمدن از تخت تکبر فرعونی و موسوی به دریای مردم تن زدن، یعنی خداسالاری را نه در پدرسالاری که در مردمسالاری دیدن، یعنی امید از قدرتهای شرق و غرب بریدن و به قدرت مردم متکی شدن، یعنی مرگ یک سردار را همتای مرگ یک کولبر و مرگ یک معترض که از ظلم و گرسنگی فریاد تظلمخواهی برکشیده و مرگ آن که قربانی تصمیم نابخردانه یک «آتش به اختیار» شده، شمردن.
بازگشت به مردم یعنی درس گرفتن از اشتباه خودکامگان پیشین و شنیدن صدای مردم، پیش از آن که دیر شود؛ که «چه زود دیر میشود». بازگشت به مردم، یعنی قامت خمیده ایران را دوباره «راست» کردن.
سیدعلیرضا حسینیبهشتی