آنچه در بیش از یک دهه اخیر در جامعه ایران به عنوان «جنبش سبز» شناخته میشود، جنبشی است جامعهمحور، مدنی و خشونتپرهیز که در پی تحقق مطالبات ملی دویست ساله مردم ایران است. از این منظر، جنبش سبز «ناسخ» جنبشهای ملی پیش از خود (از نهضت تنباکو، نهضت مشروطه، نهضت ملی شدن نفت، قیام پانزده خرداد، انقلاب اسلامی گرفته تا دوم خرداد) نیست، بلکه «نسخه» تکاملیافته آنها به شمار میرود. این تکاملیافتگی را میتوان در ویژگیهای متعددی جستجو کرد، از جمله این که چهرههای شاخص و تأثیرگذار آن از نقش خود با تعبیر «همراهان» جنبش یاد میکنند؛ تعبیری که نه از روی تواضعی ساختگی اظهار میگردد، بلکه آگاهانه و هوشمندانه انتخاب شده است و غفلت از آن، به خصلت تکاملیافتگی آن لطمه وارد میکند. این «همراهی» گذشته از این که این جنبش را به تعاریف جامعهشناختی از جنبشهای جدید نزدیک میکند، نشان از دال مرکزی گفتمانی خود دارد که همانا بازگشت به «سیاست شمول» در تمایز با «سیاست طرد» است؛ نگرشی که قوامبخش همه جنبشهای مدنی دارای مشی مسالمتآمیز و تمایزگر آنها از حرکتهای براندازانه متکی بر خشونتورزی است. درباره مفهوم «سیاست شمول» سخن بسیار است و بس فراتر از گنجایش یک یادداشت کوتاه، اما به طور خلاصه میتوان گفت که نمایانگر گونهای از سیاستورزی است که تا بیشترین حد ممکن بر گسترش دایره «خود» یا «من» و محدودسازی دایرة «ناخود» یا «دیگری» تأکید دارد؛ جهتگیری بنیادینی که پیش از این با تعبیر «جاذبه حداکثری و دافعه حداقلی» از آن یاد میشد، یا آنچه در مطالبة برحق « ایران برای همه ایرانیان» مطرح است. پیامد اتخاذ این خطمشی کانونی همان است که در فراز به یادماندنی «پیروزی ما در شکست دیگران نیست» تجلی یافته است که به یک قانونمندی مهم در علل شکست یا موفقیت جنبشها و نهضتها و نیز حکومتها و تمدنها اشاره دارد: موفقیت یا شکست در چیستی و چگونگی پاسخ به این پرسش مهم (که شاید بتوان آن را حتی مهمترین پرسش مطرح در فلسفة سیاسی دانست) که چگونه ممکن است اعضای یک اجتماع سیاسی (شهروندان) که از الگوهای زیستی گوناگون پیروی میکنند، درون یک چارچوب عادلانه همکاری اجتماعی به طور مسالمتآمیز در کنار یکدیگر زندگی کنند و در نتیجه، ثبات و تداوم آن اجتماع را رقم زنند؟ هر چه ساختارهای بنیادین (مثل نهادهای اجتماعی و قوانین اساسی) و رفتارهای هنجارین (مثل قانونمداری و مداراگری) در پاسخیابی به این پرسش بنیادین کامیابتر باشند، آرزوی تحقق مطالبات ملی (در رأس آنها پیشرفت و توسعه) در دسترستر خواهد بود و هرچه سیاستورزیهای حاکمیت از یک سو و منتقدانش از دیگر سو بیشتر به «خودی و ناخودی»سازیهای فزاینده متکی باشد، صدای شیپور ناکامی و فروپاشی آن اجتماع سیاسی زودتر بهگوش خواهد رسید. بر همین سیاق، اگر انقلاب اسلامی مردم ایران در سال ۱۳۵۷ که مُهر پایانی بر نظام سلطنت استبدادی زد خود به ورطة «سیاست طرد» سقوط کند، به حاکمیت نظام سیاسی «تمامیتخواه»ی منتهی میشود که به جای فاصلهگذاری میان خود با مشی سرکوبگرانة سلف خود، چه بسا بر آن پیشی گیرد. دعوت جنبش سبز به بازگشت به مبادی انقلاب اسلامی به همین معناست نه تأیید ریز و درشت کارنامه آن در دورههای پیش و پس از پیروزی. در طول تاریخ، هرگاه ما ایرانیان به سنت و فرهنگ دیرپای خود که بیش از آن که نشان از نامداراگری و دشمنی میان پیروان ادیان و مذاهب و مکاتب اخلاقی یا فلسفی داشته باشد بیانگر همزیستیمسالمتآمیز مردمان این مرز و بوم بوده و هست باز گشتهایم، روحی تازه به بقا و حیات این تمدن کهن دمیدهایم. راه پیشرفت یک کشور و تکامل یک جنبش بیشتر به بزرگراهی شبیه است که در آن خودروهای متنوع در حرکت هستند و هر خودرویی با سرعت مناسب خود حرکت میکند. هرگونه تلاش آگاهانه یا ناآگاهانهای برای تبدیل این بزرگراه به کورهراهی تنگ، موجب پیدایش رانندگانی خواهد شد که احترام به حقوق و پاسداشت کرامت دیگران را نادیده میگیرند و حوادث تلخ و گاه جبرانناپذیر میآفرینند. علت ناکامیهای پیاپی و پایانناپذیر اخیر در تمایزگذاری میان تجمعات اعتراضی و آنچه سعی میشود با عنوان «اغتشاشگری» معرفی شود را باید در اصرار نابخردانه بر تکیه بر «سیاست طرد» جستجو کرد. بر هیچکس پوشیده نبوده و نیست که نمرههای مردودی کارنامه نظام جمهوری اسلامی در کلیت خویش در جهت تحقق یک نظام همکاری اجتماعی عادلانه بسیار بیشتر از نمرههای قبولی آن بوده است و غلیان خشم برخاسته از یأس شهروندان، بهخصوص اقشار محروم و مستضعف، غیرمنتظره نیست و نخواهد بود؛ مردمی که برای بقای خود دست به هر تلاشی زده و میزنند و شب و روز در صدد چارهجویی برای برقراری ترازی قابل تحمل میان دخل و خرجشان هستند. در پایان، سه سخن. سخنی مشفقانه با حاکمان: به جای تلاش برای یافتن منشأهای ساختگی یا حتی واقعی برای حوادث اخیر در کانونهای قدرت فرصتطلب خارج از مرزها، باید به جستجوی گامهای نادرست در راه طی شده پرداخت و از اصرار بر تکیه بر ابزارهای زر و زور و تزویر دست شست. سخنی برادرانه با همشهروندانم: بهجای انتظار کشیدن در صف عطایای صاحبمنصبان و دیوانسالاران بلندپایه و میانپایه، به پشتیبانی و همیاری خویشان، دوستان، همسایگان و هموطنانمان بپاخیزیم و «خانههامان را قبله قرار دهیم»، چرا که در این روزهای سخت و مرارتبار، کوتاهمدتترین راه گریز از سقوط در پرتگاه هرج و مرج و فلاکتی بیشتر این است که دست در دست هم قرار دهیم و با همیاری و دستگیری از یکدیگر، راهی به سوی امید بگشاییم؛ چرا که «امید، بذر هویت ماست». و سخنی با فعالان سیاسی دلسوز و دغدغهمند: برای شکست انسداد سیاسی کنونی و یافتن راهحلی با افقهایی بلندمدت، باید راهی به سوی شکلگیری یک گفتگوی ملی برای یافتن شیوههای سازنده به منظور اصلاح ساختاری نظام سیاسی حاکم بر کشور گشود؛ گفتگویی که در آن همه شهروندان ایرانی که در آرزوی داشتن ایرانی آباد، مستقل و آزاد اشتراک نظر دارند، فارغ از باورهای دینی یا غیردینی و تفاوتهای قومی یا جنسیتیشان، مشارکتی فعال، آگاهانه و آزادانه داشته باشند، تجلیگاه «همه با هم» باشد نه «همه با من»، و به تشکیل مجلس مؤسسان و اصلاح یا تغییر قانون اساسی بر مبنای یک اجماع همپوش بینجامد تا از رهگذر آن، حاکمیت قوانین عادلانه و همسو با توسعه و پیشرفت، در رأس امور قرار گیرد.
سیدعلیرضا حسینیبهشتی