ما، دینداری و اصلاح جامعه: نگاهی تاریخی- سیاسی

30 مرداد 1393

 

من عمل صالحا من ذکر او انثی فلنحنیینه حیوه طیبه و لنجزینهم اجرهم باحسن ماکانوا یعملون (نحل، 97)

سرآغاز سخن

پرسش های مهمی که این روزها به صدایی بلند یا به زمزمه مطرح می شود از این دست است: به راستی حاصل تلاش مستمر مصلحان این مرز و بوم طی سال های متمادی چه بوده است؟ مگر مرور تاریخ یکصدساله اخیر مردم ما چیزی جز توالی کوشش برای اصلاح وضعیت موجود و تلاش برای تحقق مطالبات ملی مانند استقلال، آزادی،

عدالت و پیشرفت و پرداخت هزینه در این راه و در پی آن، انحراف یا شکست آن تلاش ها و بازتولید و استیلای اشکال جدیدی از خودکامگی، وابستگی، ظلم و توسعه نایافتگی بوده است؟ مگر حقیقت جز این است که نهضت مشروطه خواهی، نهضت ملی شدن نفت، قیام پانزده خرداد، انقلاب اسلامی و دیگر جنبش های اجتماعی اصلاحی در دستیابی به اهدافشان ناکام مانده اند؟ آیا ما محکوم به زندگی در این چرخه نیستیم؟ آیا ما چیزی جز ملتی استبدادزده یا شایسته استبداد هستیم؟

این پرسش ها را می توان در افقی وسیع تر نیز مطرح کرد: آیا تاریخ گواه آن نیست که همه مصلحان، و در رأس آنان پیامبران و پیشوایان دینی، در اصلاح جامعه خود موفق نبوده اند؟ مگر نه این است که آئین زرتشت (ع) از استبداد دینی ساسانیان، آئین موسی (ع) از استبداد روحانیان و قتل پیامبران و مصلحان، آئین عیسی (ع) از استبداد قرون وسطا و آئین محمد (ص) از استبداد اموی و عباسی سر در آورد؟ آیا حقیقت جز این است که عدالت علی (ع) در محراب ترور شد، آزادیخواهی حسین (ع) در کربلا به خون نشست و اصلاح گری همه امامان و پیشوایان (ع) با سرکوب بی رحمانه مثلث زر و زور و تزویر مواجه شد؟ پس این همه تلاش چرا؟

برای پاسخ به این پرسش ها، باید میان دو عرصه کوشش مصلحان تمایز قائل شد: نخست، آگاهی بخشی و ارایه الگوی زیستی بدیل، و دیگر، تلاش برای نهادینه کردن آن در جامعه.

دعوت به بازگشت به زندگی بر مبنای ارزش های اخلاقی

پیامبران برای بیدار ساختن وجدان مردمان، حامل پیام دعوت انسان به بازگشت به فطرت خویش بودند، فطرتی که صدای آن، در هیاهوی زندگی روزمره و تلاش برای تأمین خوراک و پوشاک و مسکن و … شنیده نمی شود و از همین روست که نام مشترک مجموعه پیام پیامبران که از سوی آفریدگار و پروردگار هستی به دست ما رسیده، «ذکر» است (نحن نزلنا الذکر و نحن له لحافظون)؛ یادآوری آگاهی های فطری در شناخت جایگاه انسان در هستی و هدف از آفرینش او. باید به یاد داشت که پیام پیامبرانه پیامبران به پیام های پیش از خود آنها وابسته است. پیام پیامبرانه بنیادی ساراپا نو نیست. او شرح دهنده اخلاقیاتی است که بنیان آن در جامعه بشری وجود دارد. از همین روست پیام رسالت پیامبران، به لحاظ معرفت شناختی، پسااخلافی است. پیامبران، و در پی آنان پیشوایان دینی و مصلحان، در این زمینه بس موفق بوده اند. آنان توانسته اند الگوی زیستی زندگی سعادتمندانه را به مردم ابلاغ کنند و در این راه، از یاری و کمک خداوند مهربان برخوردارند. درست به علت همین موفقیت در ابلاغ رسالت است که دشمنان دیروز آنان که مشاهده می کنند با همه کوششی که برای جلوگیری از رسیدن پیام پیامبران به مردم کرده اند، پیامشان شنیده شده و گفتمانی نو جایگزین گفتمان مسلط دیروز شده، پس از مرگ هر پیامبر، پیشوای دینی یا مصلح، مجبور به تحریف و قلب همان پیام هستند. آنان این کار را با وارونه ساختن بنیان معرفت شناختی دین انجام می دهند یعنی تبلیغ اخلاق پسادینی.

کَوی ها رؤسا و فرمانروایان و کَرَپَن ها کاهنان و پیشوایان دینی اقوامی بودند که زرتشت در میان آنها زندگی می کرد. اینان با تسلط خود بر مردم، کوشش می کردند تا مردم همچنان در آئین و روش قدیمی بمانند. در اجرای مراسم و آداب دیانت اهتمام بسیار داشتند و بر روح و جسم مردم با ظلم و بیداد حکومت کرده و فرمان می راندند. عهده دار بودن مسئولیت آداب و رسوم مذهبی در واقع ابزار تسلط بر مردم بود. تلاش زرتشت این بود تا گسترش کشاورزی، مالکیت زمین، عدم تسلط اشراف و زمین خواران و تسلط کاهنان را تحقق بخشد. اما همین روحانیان و پادشاهانی که روزگاری قصد جان زرتشت را داشتند پس از او، آئین پاکدینی او را با آموزه های آئین میترایی به گونه ای درآمیختند که جز شعاری توخالی از آموزه پندار، گفتار و کردار نیک باقی نماند.

در آئین موسی نیز همین اتفاق در آخرین سال های حیات و پس از درگذشت او رخ داد و دنیادوستی و آرزوهای دیرینه بنی اسرائیل، به شکلی دیگر و این بار در لباس آموزه های دینی، نمایان شد. یکی از انبیاء بنی اسرائیل به نام عاموس، برای بازگشت به یهودیان به آئین پاک موسی (ع) با کاهن اورشلیم به نام امصیا به مبارزه می پردازد؛ کاهنی که ادعای حفظ مصالح عمومی دارد. عاموس مردم را به مبارزه با آشُک (بدرفتاری، استثمار، بزهکاری، اخاذی و کلاهبرداری) دعوت می کند.

با گسترش ظلم و بیداد از سوی حاکمان مسیحی که ریاکارانه و صدالبته به منظور حل مشکلات مشروعیتی و اقتصادی خود حتی به شکل گیری جنگ های صلیبی اقدام کردند، و نیز شیوع فساد اخلاقی و اقتصادی در دستگاه روحانیت پاپی، پیام انسان دوستی، محبت، وارستگی از دنیاطلبی و آزادیخواهی عیسی(ع) نیز به همین سرنوشت دچار شد. ابوسفیان و خاندانش که تا پیش از فتح مکه، مدیریت مبارزه با نهضت آزادیبخش اسلام را بر عهده داشتند، پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، علمدار اسلام خواهی شدند. کار به جایی رسید که مخالفان سیاسی خود را با عنوان فتنه و چماق ارتداد سرکوب کردند و عکرمه پسر ابوسفیان با آن همه سوابق جنگ و مبارزه و مقابله با پیامبر اکرم (ص)، پرچمدار جمگ سرکوبگرانه یمامه می شود. عجب نیست که در مقابل دعوت علی (ع) به بازگشت مسلمانان به ایمان پاک عصر نبوت، مصحف بر نیزه ها کردند: مذهب علیه مذهب.

 

اصلاح گری؛ بخش متمم پیامبری

دین، آئین است و آئین ها، به طور همزمان زندگی خصوصی و اجتماعی انسان ها را دگرگون می کنند و بدیهی است که دعوت مردم به بازگشت به پاک آئینی فطری، با مقاومت ساختارهای قدرت حاکم و متولیان قدرت دنیوی و دینی مواجه می شود. بررسی متن گاتاها نشان دهنده تلاش زرتشت برای تشکیل جامعه ای نوین و قانون مدار و منظم است و چهره او به عنوان مصلح بزرگ را نمایان می کند و از همین روست که صاحبان قدرت، دعوت او را بر نمی تابند. پادشاهان بنی اسرائیل در اسرائیل و یهودیه به طبقات محروم ستم می کردند. عاموس بنای کاخ ها از طریق استثمار دیگران را تقبیح می کند. در زمان او ستم سیاسی و استثمار اقتصادی رواج داشت. برده داری جدید در نتیجه رباخواری، بدهکار شدن، عدم توان پرداخت بدهی، مصادره اموال و سرانجام بردگی را به دنبال داشت. اینان در ظاهر به دین موسی (ع) بودند و در همان حال که در حق فقرا و نیازمندان ستم می کردند، در عمل به شرایع حریص بودند. در مراسم مذهبی حضور می یافتند، قربانی می کردند، و در خواندن ادعیه و انجام مراسم دینی بر یکدیگر سبقت می گرفتند. اما عاموس به آنها می گوید که چون این اعمال بر اساس قواعد اخلاقی نیست، چیزی جز ریا و تظاهر نیست. غایت مراسم دینی تذکر دادن به مردم در خصوص تعهدات اخلاقی شان است: تعهد به قانون خدا و میثاق. پس مراسم دینی آنان نه تنها فایده ای ندارد، بلکه مضر است، چون در میان ثروتمندان حریص بنی اسرائیل تلقی اشتباهی از امنیت ایجاد می کند. عاموس تلاش می کند این تلقی نادرست و اطمینان کاذب دینداران از مصون بودن از خشم خدا را از بین ببرد. بنابراین، پیامبری عاموس، نقدی اجتماعی است که رهبران سیاسی و مذهبی مردم خویش را به نقد می کشد. او نشان می دهد که چه آسان هم حرمت سَبَت را نگاه می دارند و هم به ضعفا ستم می کنند.

در این بخش دیگر از تلاش خود یعنی در اصلاح جامعه اما، پیامبران، امامان و مصلحان، تابع قانونمندی های حاکم بر عالم هستند. حتی مردان الهی نیز در این زمینه قرار نیست فراتر از سنن الهی حاکم بر جهان هستی عمل کنند. اصلاح جامعه پس از گسترش آگاهی نسبت به الگوی زیست سعادتمندانه، تابع سازوکارهای زمینی است. این سنت تغییرناپذیر الهی که «خدا سرنوشت هیج مردمی را دگرگون نمی سازد مگر آن که خود چنین کنند»، نیاز به مشارکت همگانی در اصلاح امور را روشن می سازد. در این زمینه، از چارچوب های کلی برخاسته از الگوی زیستی ارائه شده (که در حقیقت چیزی نیست جز دعوت به بازگشت به خویشتن خویش یعنی فطرت انسانی) که فروتر می آییم، با سازوکارهایی سروکار داریم که قرار است از طریق عقل بشری به دست آوریم و در راه اصلاح خود و جامعه، به کار ببریم. چنین است که دستاوردهای تجربی بشری، با وجود نواقص احتمالی و ابطال پذیری که به همراه دارد، می تواند انسان ها را در بهبود شرایط اجتماعی شان یاری کند. در نتیجه، برای نمونه، اگر دستاورد تجربه زندگی اجتماعی چند هزارساله بشر به او می گوید که سازوکارهای حکومت مردم سالارانه، قانون مداری، خرد جمعی و مانند آن، راه های به نسبت موفقی برای داشتن زندگی بهتر است، انسان مسلمان خداباور، از پذیرش آن سرباز نمی زند و آن را امکانی برای تحقق زیست مسلمانی اش بشمار می آورد. مصلحان نیک می دانند که نهادینه کردن زندگی سعادتمندانه در جامعه انسان ها، با چه دشواری هایی مواجه است و در این راه، طی فراز و نشیب و کسب پیروزی و شکست، طبیعی و بدیهی است. از همین روست که پروردگار عالمیان، آنان را در برخورد با سهمگین ترین مشکلات، دلداری می دهد تا مبادا یأس و نومیدی بر آنها و همراهانشان چیره شود. از همین روست که خداوند به پیامبر اسلام می گوید خود را به مشقت نیندازد، چرا که در هدایت همه انسان ها موفق نخواهد بود. در هدایت یافتگی، اجبار کارگر نیست و هر کس باید خود، با انتخاب آگاهانه و آزادانه، به راه سعادت یا شقاوت برود و این همان آزمون بزرگی است که انسان ها همواره و در همه مراحل زندگی، در آن قرار دارند. مصلحان در این زمینه، بر اساس وظیفه و تکلیف خود عمل می کنند و نه بر اساس میزان موفقیت. در این راه، هر کس به اندازه توانایی اش تلاش می کند و مسئولیتی فراتر از آن به عهده ندارد و جوامع انسانی، به همان اندازه که تلاش کنند، موفق خواهند بود. تحقق تام و کامل زندگی سعادتمندانه، تنها در انتهای زندگی بشر بر روی این کره خاکی، در شرایطی استثنایی و با رهبری استثنایی منجی موعود، امکان پذیر خواهد بود. با این همه، نسبی بودن موفقیت در راه اصلاح امور، انسان ها را از تلاش باز نمی دارد. در این راه، افت و خیز، بالا و پست، حرکت سریع و کند، همه با هم وجود دارد. اما تاریخ بشر نشان می دهد که همین موفقیت های نسبی، وضعیت او را در مقایسه با کسانی که پیش از او می زیستند، بهیود بخشیده است.

 

 

سید علیرضا حسینی بهشتی