برگ هایی از کارنامه دولت جنگ

مقدمه:

 

اهمیت بازخوانی کارنامه دولت در دوران جنگ تحمیلی

سیدعلیرضا حسینی‌بهشتی و عباس ملکی

تاریخ‌نگاری و تاریخ‌خوانی در میان ما ایرانیان هم رایج است و هم متروک. این گزاره تناقض‌نما نمایانگر موقعیت ذهنی تاریخ نزد ماست. کشور ما دارای یکی از دیرینه‌ترین تمدن‌های باستانی است. طی بیش از بیست‌وپنج سده، اقوام و افرادی در این سرزمین زندگی کرده‌اند که هویت فرهنگی مشترکی آن‌ها را به یکدیگر پیوند می‌زند. این به معنای آن نیست که هویت ملی ایرانی در آن صورت‌بندی که امروزه در ادبیات سیاسی بدان استناد می‌کنیم، چنین عمر درازی دارد، بلکه این تاریخ به قدمت هویت فرهنگی مشترکی اشاره دارد که ویژگی آن چیزی است معادل آنچه در ادبیات کلامی و عرفانی از آن به «وحدت در عین کثرت» یاد می‌شود. واقعیت تنوع و تعدد فرهنگی اقوام و افراد از این هویت جداناشدنی است. بااین‌همه، همه این اقوام و افراد ضمن اذعان به تفاوت‌های فرهنگی (دینی، مذهبی و قومی) خود را ایرانی می‌دانند. بنیان چنین سرمایه گران‌بهایی بر این واقعیت استوار شده که چنانچه سیدمحمد بهشتی تأکید می‌کند (نک: بهشتی، ۱۳۹۷) تنوع و تعدد فرهنگی در ایران منشأ درون‌سرزمینی دارد یا دست‌کم اگر با تفسیر بندیکت آندرسن درباره جماعت‌های تصوری موافق باشیم (نک: آندرسن، ۱۳۹۳)، تصویری که در ذهنیت مشترک ما ایرانیان از هویت‌ تاریخی‌مان شکل گرفته چنین نمایی دارد. از همین روست که علاقه به آگاهی دربارۀ تاریخ کشورمان در میان ما چنین رایج است. بااین‌همه، سابقة تاریخ‌نگاری به مفهوم و اسلوب امروزین در این مرزوبوم به بیش از یک‌صد و پنجاه سال نمی‌رسد. (نک: ضیاء ابراهیمی، ۱۳۹۶) بدین معنا که تاریخ‌نگاری ایرانی تا پیش از آن به شکلی سنتی به صورت روایت ماوقع انجام می‌شده و تکیه آن بر کانون‌های قدرت بوده -که بیش‌تر مورخان از پشتیبانی آنان برخوردار بوده‌اند- و نیز آمیخته به اسطوره‌‌سازی‌ها و تخیلاتی بوده که مقبول آن پشتیبانان قرار می‌گرفته است. درنتیجه مطالعه متون تاریخی که بر اساس یکی از روش‌های علمی مطرح در مکتب‌های تاریخ‌نگاری صورت گرفته باشد، در میان مردم ما اعم از خواص و عوام سخت غریب است. برای فهم این مدعا کافی است نگاهی به میزان انتشار کتاب‌های تاریخی عوام‌پسند و تعداد کتاب‌های منتشر‌شده مبتنی بر اسلوب تاریخ‌نگاری علمی و حضور آن در کتابخانه‌های شخصی‌مان بیندازیم. بازار داغ تاریخ شفاهی که به لحاظ اعتبار در میان اسناد تاریخی در نازل‌ترین درجة اعتبار قرار دارد، خود گواهی دیگر بر این واقعیت تلخ است.

تاریخ‌نویسی در چند دهه اخیر نیز از این آفت مصون نمانده است. جالب اینجاست که سایه تاریخ‌نگاری عوام‌پسندانه هم بر مراکز تاریخ‌نگاری و تبلیغاتی حامی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی و هم بر تلاش‌های صورت گرفته از سوی منتقدان آن سنگینی می‌کند. با وقوع انقلاب ارتباطاتی و شکل‌گیری شبکه‌های اجتماعی مجازی تنوع و تعدد این‌گونه تاریخ‌نویسی‌ها گسترش یافته است و از آنجا که سنت گفت‌وگو در جامعه ما سخت مهجور است، وجه غالب متون و یادداشت‌هایی که دست به دست می‌گردد، «خطابی» است نه «مخاطبتی». طبیعی است که در این آشفته‌بازار، کالاهای حاصل از خطوط تولید «تاریخ‌سازی» نیز سخت رواج دارد؛ تاریخ‌گویی‌هایی که در آن، سره و ناسره چنان در هم آمیخته که تمیز آن گاه بر اهل‌فن نیز دشوار می‌شود، چه رسد به مخاطبان عام. هنگامی‌که این‌گونه مواجهه با تاریخ که وجه غالب آن عوام‌پسندانه است، در خدمت تسویه‌حساب‌های جناحی و سیاسی قرار می‌گیرد، به جایگزینی «تاریخ به‌مثابۀ عبرت» با «تاریخ به‌مثابۀ محکمه» منجر می‌شود. نگاهی گذرا به این دو مفهوم و پیامدهای اتخاذ آن‌ روش‌ها می‌تواند مفید باشد.

واکاوی تاریخ دور و نزدیک جامعۀ این سرزمین به‌منظور یافتن علل و ریشه‌های شکل‌گیری وضعیت کنونی می‌تواند به اشکال مختلفی انجام شود. شیوه معمول در مباحثه‌ها و مناظره‌های رسانه‌ای و رویة غالب در گفت‌وگوهای میان روشنفکران و کنشگران سیاسی و اجتماعی، بیش از هر چیز با هدف یافتن مقصر یا مقصرانی است که بتوان مسئولیت قرار گرفتن در وضعیت کنونی را حاصل کوتاهی یا گناه آنان برشمرد. از همین روست که همه همچون کارآگاهانی غیرحرفه‌ای سراغ اسناد تاریخی، زندگینامه‌های خودنوشت و دیگرنوشت و مجموعه‌های تاریخ شفاهی می‌رویم تا این تقصیرکاران را دستگیر و سپس در عرصة عمومی افشا کنیم تا همه بدانند چه کسانی موجب نابسامانی‌های کنونی جامعه بوده‌ و هستند. در این بازار پرجنب‌وجوش و هیاهو، مطلق‌نگری (به تعبیر امروزی‌تر سیاه‌وسفید دیدن)، لجن‌مال کردن دیگری و تطهیر خود سکة رایج است.

استاد و پژوهشگر فقید، آیریس ماریون یانگ[1] که از اندیشمندان و اندیشه‌ورزان بنام حوزه فلسفة سیاسی بود، در طول عمر کوتاهش آثار گران‌بهایی در زمینه سیاست هویت برجای گذاشت. در میان آن آثار کتابی هست با عنوان مسئولیت در قبال عدالت[2] که مراحل آماده‌سازی آن برای انتشار با بیماری و سپس فوت نویسنده هم‌زمان شد و پس از درگذشت او همسرش و نیز همکارش مارتا نوسبام[3] آن را آماده و روانه بازار نشر کردند. هرچند نوسبام در میان خوانندگان ایرانی شناخته‌شده‌تر است، اما شناخت ایرانیان اهل مطالعه از او هم مانند یانگ کم است. او مقدمه ارزشمندی بر این کتاب نوشت که در آن به فصلی از کتاب با عنوان «تقصیر و مسئولیت» توجه ویژه‌ای مبذول داشت. بعدها نوسبام، فیلسوف اخلاق نوارسطویی که در حوزه توسعۀ انسانی و رویکرد قابلیت‌افزایی هم قلم زده است، تا حدودی تحت تأثیر مباحث مطروحه در این فصل کتابی منتشر کرد با عنوان سلطنت ترس: نگاه یک فیلسوف به بحران سیاسی ما[4] و در آن با استفاده از بحث یانگ در موضوع «تقصیر» و استناد به نگرش علمی خودش مبنی بر اینکه امر سیاسی امری است احساسی، به بسط ایده یانگ پرداخت. اجازه بدهید ابتدا به خطوط اصلی بحث نوسبام و سپس به نکته مهمی که یانگ به آن پرداخته اشاره کنیم.

نوسبام در کتاب جدیدش در پی یافتن پاسخی است به پرسشی مشابه آنچه در ابتدای این نوشتار در خصوص جامعه ایرانی اشارت رفت. وی می‌خواهد بداند چرا در پی انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ در میان مردم ایالات متحده امریکا تفرقه و شکاف افتاده است. خلاصه سخن نوسبام این است که پدیدة جهانی‌شدن برای آدمیان (با تأکید بر امریکایی‌ها) نوعی ناتوانی و عجز به دنبال داشته است و این عجز دو احساس عمده را در آنان برانگیخته: «تنفر» و «تقصیر»؛ احساس‌هایی که زندگی انسان در دنیای امروز و آیندة سیاسی او را پرمخاطره ساخته است. از اینجا می‌خواهیم به بحث «تقصیر و مسئولیت» یانگ نقب بزنیم.

یانگ در فلسفی‌ترین فصل کتاب مسئولیت در قبال عدالت، با توجه به وضعیت کنونی اجتماعی و سیاسی ایالات متحدة امریکا به این طرح مسئله می‌پردازد که امریکایی‌ها در پی یافتن علل شکل‌گیری مصائبی هستند که این روزها گریبانشان را گرفته و بدین منظور یقه مسئولان و سیاستمداران دیروز و امروز را می‌گیرند و در عرصة مباحثات سیاسی جاری آن‌ها را به محاکمه‌های فرضی می‌کشانند. این نگرش رویکردی «گذشته‌گرا» و «فردمحور» دارد، یعنی هم در یافتن مقصران در گذشته محبوس می‌ماند و هم بار گناه را به بر دوش افراد می‌اندازد. یانگ پس از برشمردن تناقضات و نواقص این نگرش، نگرش جایگزینی را مطرح می‌کند: نگرش «مسئولیت» که هم رو به آینده دارد و هم به‌جای افراد متوجه جامعه است. شاه‌بیت سخن یانگ این است که اگر مثلاً امروز فرد ناشایستی مانند دونالد ترامپ زمام کاخ سفید را به دست گرفته، بیش از آنکه دنبال مقصر بگردیم و بار گناه را بر دوش او بگذاریم، مسئولیت را متوجه خودمان بدانیم و از خود بپرسیم که چه شد که جامعه اجازه داد چنین اتفاقی رخ دهد.

شرح مباحث ارزشمند این دو بانوی اندیشمند در اینجا ممکن نیست، اما به نظر می‌رسد سخن آنان به‌طور کامل یا نسبی دربارۀ شناخت صحیح بحران‌های رایج در جامعة امروز ایران نیز مصداق داشته باشد. درست است که این روزها دیگر کم‌تر کسی هست که درباره بحرانی شمردن وضعیت نظام سیاسی و کشور ایران سخن نگوید یا نگفته باشد، اما معمولاً برای توضیح اینکه چرا به چنین وضعیتی دچار شده‌ایم، به‌گونه‌ای به تاریخ گذشته‌مان مراجعه می‌کنیم که گویی می‌خواهیم با یافتن مقصر یا مقصران، بار مسئولیت جمعی تاریخی را که هر یک از ما کم یا زیاد در قبال شکل‌گیری وضعیت کنونی داشته‌ایم از دوش خود برداریم و بر دوش دیگری یا دیگران بیندازیم و پس از آن با وجدانی آرام در خارج از گودِ شهروندی فعال سکنی گزینیم! صدالبته، بار مسئولیت کسی که قدرت بیش‌تری در تعیین سرنوشت کشور داشته و دارد سنگین‌تر است، اما آیندگان حق خواهند داشت یکایک ما را هم در شکل‌گیری سرنوشتمان سهیم و شریک بدانند. پس واکاوی تاریخ گذشته‌های دور و نزدیک ایران‌زمین با چه رویکردی می‌تواند برای ما ساکنان این سرزمین اهورایی مفید باشد؟ بازخوانی تاریخ به‌منظور ارزیابی کارنامه گذشته‌مان، یافتن نقاط مثبت و منفی و درس گرفتن از آن برای آینده: «گذشته چراغ راه آینده» یا آنچه در فرهنگ ملی و دینی ما با عنوان «عبرت‌آموزی» از گذشته شناخته شده است.

در این زمینه تاریخ جنگ تحمیلی و کارنامه افراد و ارگان‌هایی که در آن مشارکت کردند نیز مستثنی نیست و نگاهی به مجادلات و مشاجرات درباره این دوره از تاریخ معاصر کشورمان غلبة نگرش «تاریخ به‌مثابۀ محکمه» بر «تاریخ به‌مثابۀ عبرت» را آشکارا نشان می‌دهد. تلاش گردآورندگان و نویسندگان مجموعه مقالات کتاب حاضر این بوده است که تا آنجا که ممکن بوده، از نگرش اول دوری کرده و به نگرش دوم نزدیک شوند.

انقلاب اسلامی و جنگی که به آن تحمیل شد

 

انقلاب اسلامی ایران پنجمین انقلاب اجتماعی بزرگ و فراگیر در طول تاریخ بشر و البته آخرین انقلابی است که تاکنون در جامعۀ بشری اتفاق افتاده است. اگر چنین انقلابی با مشخصات ویژه‌اش در جامعه یا کشوری دیگر اتفاق افتاده بود، بی‌شک ازلحاظ نظریه‌پردازی، معرفی، بررسی، تفسیر و مقایسۀ آن با دیگر حرکت‌های اجتماعی، صدها کتاب و مقاله و کنفرانس پژوهشی در باب آن انجام شده بود. اینک با گذشت بیش از چهار دهه از وقوع این انقلاب، جا دارد که اندیشمندان و روشنفکرانِ ایرانی، انقلاب ایران را دستمایۀ تحقیق و تحلیل‌های عمیق و همه‌جانبه قرار دهند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت‌های همه‌جانبه برای توسعۀ کشور آغاز شد. نهادسازی برای مدیریت جامعه در دورۀ پساانقلاب، ادارۀ جنگ هشت‌سالۀ عراق علیه ایران، توجه ویژه به پایبندی به اصول عدالت اجتماعی به‌مثابۀ مطالبه‌ای ملی و تاریخی و رفع تبعیض‌های به‌جامانده از نظام گذشته و سیاست‌گذاری برای تأمین و تمهید زیرساخت‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی از مهم‌ترین وظایف دولت برآمده از انقلاب بود. رهبری امام خمینی و تلاش فرزندان انقلاب در دولت و نهادهای انقلابی باعث تحولات عمده‌ای در جامعۀ ایران و جایگاه این کشور در نظام بین‌الملل شد.

بررسی کارنامه دفاع هشت‌ساله مردم ایران در برابر تجاوز نظامی دولت بعثی عراق به‌طورکلی برای شهروندان امروز جمهوری اسلامی ایران از اهمیت بسیاری برخوردار است. آغاز رسمی و آشکار آن تجاوز نظامی روز ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ و مقارن با ریاست‌جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر و نخست‌وزیری محمدعلی رجایی بود. دربارة علل شروع جنگ سخن بسیار گفته شده و یادداشت‌ها و پژوهش‌های متعددی نگارش یافته است که در این مجال قصد پرداختن به آن را نداریم.

پس از برکناری بنی‌صدر از سمت فرماندهی کل قوا و سپس از منصب ریاست‌جمهوری، مطابق قانون اساسی  شورای موقت ریاست‌جمهوری با شرکت محمدعلی رجایی نخست‌وزیر، سیدمحمد حسینی‌بهشتی رئیس دیوان عالی کشور و اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی تشکیل شد. پس از شهادت آیت‌الله دکتر بهشتی در حادثة انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه ۱۳۶۰، انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار شد و محمدعلی رجایی با اکثریت آراء به ریاست‌جمهوری انتخاب شد. با معرفی محمدجواد باهنر به مجلس شورای اسلامی و رأی اعتماد نمایندگان مردم به وی دومین کابینه دوران دفاع تشکیل شد. با وقوع حادثة انفجار دفتر نخست‌وزیری در ۸ شهریورماه ۱۳۶۰ و شهادت محمدعلی رجایی و حجت‌الاسلام دکتر باهنر، سومین کابینة جنگ به ریاست محمدرضا مهدوی‌کنی در روز ۱۲ شهریورماه ۱۳۶۰ تشکیل شد که تا ۲۶ مهرماه همان سال به کار خود ادامه داد. با برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری و رأی اعتماد مجلس به کابینه میرحسین موسوی، دورة هشت‌سالة دولتی آغاز شد که تا پایان جنگ عهده‌دار مسئولیت اجرایی کشور بود. این جنگ طولانی (طولانی‌ترین جنگ کلاسیک سدة بیستم) زمانی دامن جامعه ایرانی را گرفت که در پی سرنگونی نظام پادشاهی و برپایی نظام جمهوری اسلامی، امید می‌رفت بر مبنای مطالبات ملی تاریخی ایرانیان یعنی استقلال، آزادی و عدالت، گام‌هایی بلند در مسیر توسعه و پیشرفت کشور برداشته شود و درآمدهای ملی صرف آبادانی این هدف شود. ایرانیان در آن زمان برای نخستین بار در تاریخ خود مردم‌سالاری را تجربه می‌کردند و عوامل گوناگون و متعددی، ازجمله رقابت جناح‌ها و احزاب سیاسی، نوپا بودن ارکان نظام جدید، توطئه‌های پیاپی قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، پیامدهای گروگان‌گیری کارکنان سفارت ایالات متحدة آمریکا در ایران در عرصه روابط خارجی و حرکت‌های مسلحانه گروه‌های جدایی‌طلب در برخی نقاط کشور به چالش‌ بزرگ یک جنگ تحمیلی ابعادی گسترده‌تر بخشید. در مجموعه‌ای که پیش روی شما قرار دارد تلاش شده تنها به یکی از ابعاد جنگ تحمیلی پرداخته شود که همانا معرفی و بررسی کارنامة دولت ایران در آن دوران است.

بی‌توجهی به تاریخ‌پژوهی جنگ بر مبنای مطالعات علمی چندرشته‌ای و میان‌رشته‌ای به دو دلیل شگفت‌آور است؛ نخست اینکه گویی فراموش کرده‌ایم که گذشته زندگی اجتماعی بشر به دو بخش مهم تقسیم می‌شود؛ ماقبل تاریخ و تاریخ و اینکه تاریخ با پیدایش خط و در پی آن با نوشتن تاریخ‌نگار دربارة حوادث و وقایع روزگار آغاز می‌شود و اینکه تواریخ اولیه بیش از هر چیز تاریخ جنگ‌ها بوده است. از همین روست که تاریخ‌نگاران اولیه در مغرب‌زمین، همچون هرودت و تویسیدیس و تاریخ‌نگاران اولیه در مشرق‌زمین که آن را بر سینه‌ی کتیبه‌های سنگی آن روزگاران نگاشته‌اند و حتی نگارندگان تاریخ اسطوره‌ای مانند هومر در یونان و فردوسی در ایران، بیش از هر چیز راویان جنگ‌ها هستند.

دلیل دوم را باید در اهمیت فعل‌وانفعالات دوران جنگ در شکل‌گیری عرصه سیاست پساجنگ در ایران جست‌وجو کرد. همان‌گونه که درک علل وقوع و چگونگی شکل‌گیری انقلاب اسلامی بدون شناخت جریان‌های فکری-سیاسی مبارزان محبوس در درون زندان‌ها، کانون‌های مبارزات دانشجویی در خارج از کشور، روحانیت مبارز در تهران و شهرستان‌ها، مراکز فرهنگی-تبلیغی در سراسر کشور، حوادث پس از دوره کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و مانند آن درکی ناقص از آن واقعه تاریخی بزرگ تاریخ معاصر ایران به دست می‌دهد، درک چگونگی شکل‌گیری کانون‌های قدرت سیاسی در سه دهه پس از جنگ تحمیلی هشت‌ساله‌ نیز بدون شناخت واقعیت‌های جبهه و پشت جبهه ناقص خواهد بود. بی‌‌دلیل نیست که در سالگرد هفته دفاع مقدس یا هر مناسبت تاریخی دیگر مربوط به جنگ هشت‌ساله، مباحثات و مشاجرات بالا می‌گیرد و نقل و نقد خاطره‌گویی‌ها و خاطره‌نویسی‌ها دربارۀ جنگ همان‌قدر برای نسل جوان دیروز اهمیت پیدا می‌کند که برای نسل جوان امروزی که در پی فهم هویت تاریخی خویش تلاش می‌کند از پردة تبلیغات رسمی و پروپاگاندا عبور کرده، واقعیت‌ها را دریابد.

بااین‌همه، دامنۀ اطلاعات موثق، بی‌طرف و مستند و نیز تحلیل‌های عمیق علمی بسیار محدودتر از آن است که هر کاوشگر تاریخ انتظارش را دارد و یکی از حوزه‌هایی که فقر ادبیات علمی در آن به‌شدت به چشم می‌خورد، کارنامۀ دولت در این دوره است.

آنچه پیش روی شماست

 

در بازخوانی کارنامه دولت هشت‌ساله میرحسین موسوی در دوران جنگ تحمیلی از نویسندگان مقالات و یادداشت‌ها درخواست کردیم نوشتارهایشان دارای مختصات زیر باشد:

  • بر پایة داده‌های تاریخی و مستندات معتبر باشد، اما مقصود آن تاریخ‌نگاری نباشد؛
  • انتقادی و درصدد بررسی منصفانه و عالمانة کارنامة آن دولت باشد؛
  • هدف آن نه مدح و ستایش و نه تخریب دولت جنگ، بلکه فراهم‌سازی متونی باشد که درس‌آموز باشد و چراغی برای آینده؛
  • مقالات در درجه علمی- ترویجی باشد، یعنی از مقالات ژورنالیستی صرف از یک طرف و مقالات پژوهشی دانشگاهی از طرف دیگر متمایز باشد؛
  • مخاطبان آن افرادی دارای سواد و آگاهی‌های دانشجویان دوره کارشناسی دانشگاه‌‌ها فرض شده باشند؛
  • مقالات را صاحب‌نظرانی نوشته باشند که حتی‌المقدور، درعین‌حال که از روش‌های علمی رایج در حوزة تخصصی خود بهره‌مند هستند، برای بازخوانی کارنامۀ دولت جنگ از تجربیات شخصی خود در آن دوران نیز بهره گرفته باشند.

برای انجام این بازخوانی، نویسندگان مقالات و یادداشت‌ها در استفاده از رهیافت‌های مختلف مختار بودند. برای نمونه جامعه‌شناسی تاریخی از رویکردهایی است که می‌توان از آن برای انجام چنین کاری بهره جست. تحقیقات عالمان توسعه که از تجزیه‌وتحلیل تاریخ اقتصادی به‌مثابۀ منبعی ارزشمند برای نشان دادن مسیرهای توسعه و موانع شناخته شده آن استفاده می‌کنند، رویکرد متمایز و پربار دیگری را رقم می‌زند. تجزیه‌وتحلیل‌هایی که روش خود را از دانش رو به گسترش روابط بین‌الملل اخذ می‌کنند نیز می‌تواند در این بازخوانی استفاده شوند. همچنین است رویکردهای منبعث از روانشناسی سیاسی که طی دهه‌های اخیر به‌طور فزاینده در مطالعاتی ازاین‌دست استفاده شده است. به برخی از این رهیافت‌ها به‌طور خلاصه اشاره می‌کنیم.

جامعه‌شناسی تاریخی شاخه‌ای از جامعه‌شناسی به شمار می‌رود و موضوع آن چگونگی توسعۀ جوامع در طول تاریخ است. هدف پژوهشگر این شاخه این است که توضیح دهد چگونه ساختارهای اجتماعی، که بسیاری آن را طبیعی می‌دانند، از طریق فرآیندهای اجتماعی پیچیده شکل گرفته است. اگر رهیافت تاریخ اقتصادی انتخاب شود، منظور تحقیقی است که از تجزیه‌وتحلیل تاریخ اقتصادی به‌مثابۀ منبعی ارزشمند برای نشان دادن مسیرهای توسعه و موانع شناخته شده آن استفاده می‌کند. آثار نهادگرایانی همچون داگلاس نورث، دارون عجم‌اوغلو و جیمز رابینسون نمونه‌های متأخر در این زمینه به شمار می‌رود. روان‌شناسی سیاسی نیز ازجمله علوم میان‌رشته‌ای است كه از پیوند روان‌شناسی نوین و علم سیاست پدید آمده است و می‌تواند در این زمینه به کار گرفته شود.

بدون شك امروزه علوم به‌صورت جزایر مجزا از یكدیگر نگریسته نمی‌شوند و مرزهای مشترك و پیوندهای عمیق میان آن‌ها زمینه را برای شكل‌گیری مطالعات میان‌رشته‌ای فراهم کرده است. در این میان روان‌شناسی سیاسی، دانشی نوپاست كه از پیوند روان‌شناسی و سیاست پدید آمده است. بسیاری از متخصصان و كارشناسان علم سیاست همچون والترلیپمن، گراهام والاس و ریورس بر این باورند كه بررسی روابط سیاسی انسان‌ها بدون در نظر گرفتن جنبه‌های روان‌شناختی این روابط، امری ناقص و خطایی بزرگ است. توجه به كاربرد روان‌شناسی در عرصه سیاست، ریشه در تحولات سده بیستم دارد و چنین توجه و اهمیتی را می‌توان در آثار لاول و لاسول مشاهده كرد. تلاش سی‌ساله لاسول و مطالعات عمیق او منجر به ورود روش «روان تحلیل‌گری» در حوزه علم سیاست شد و ساختار طبقه‌بندی افراد از منظر سیاسی شكل گرفت. اگر بپرسیم که محققین در قلمرو روان‌شناسی سیاسی به دنبال پاسخگویی به چه پرسش‌هایی هستند، در پاسخ می‌شنویم که جست‌وجوی منشأ گرایش‌های سیاسی انسان‌ها، نحوۀ شكل‌گیری و تغییر تفكرات سیاسی، چگونگی شكل‌گیری انقلاب‌ها در جوامع سنتی و دگرگونی یا سرنگونی نظام‌ها ازجمله پرسش‌هایی است كه روان‌شناسی سیاسی به دنبال پاسخ دادن به آن‌هاست.[5]

یکی دیگر از این رویکردها، رویکرد مبتنی بر نظریه‌های اخلاق توسعه است. اگر از یک‌سو بتوان مطالبه ملی تاریخی مردم ایران را از زمانی که تماس‌های مستقیم با دنیای متجدد داشته‌اند (تقریباً از جنگ‌های ایران و روس) تحقق «پیشرفت و توسعه» دانست که خود از طریق پیگیری مطالبات واسطی مانند استقلال، آزادی و عدالت دنبال شده است؛ و از سوی دیگر، کارکرد دولت مدرن را پیشبرد توسعه کشور تعریف کرد، توسل به تجزیه‌وتحلیل‌های مبتنی بر نظریه‌های توسعه در بازخوانی ذکرشده توجیه‌پذیر است. نظریه‌های اخلاق توسعه را می‌توان متأخرترین و متکامل‌ترین نظریه‌های مطرح در عرصه توسعه دانست. با پشت سر گذاشتن نظریه‌های معطوف به رشد اقتصادی و تعدیل ساختاری و بهره‌مندی از دستاوردهای نظریه توسعه انسانی، نظریه اخلاق توسعه از ابتنای بر مفهوم انسان به‌مثابۀ «جانوری اقتصادی» صرف‌نظر کرده و نشانه واقعی توسعه را در غنی‌سازی انسان‌ها در همۀ جنبه‌های مرتبط با زندگی انسانی جست‌وجو می‌کند. به‌بیان‌دیگر، پرسش اساسی رویکرد اخلاق توسعه «توسعه چه چیزی است؟» بوده و بدین منظور، معنا و مفهوم زندگی سعادت‌بار را نقطه عزیمت خود قرار می‌دهد. از همین روست که مطالعة روند توسعه در هر جامعه از منظر نظام ارزش حاکم بر آن و با بهره‌گیری از دانش‌های مختلفی همچون اقتصاد، جامعه‌شناسی، تاریخ، حقوق، علوم سیاسی، مطالعات فرهنگی، دین‌شناسی، مطالعات زنان، روابط بین‌الملل، روانشناسی و فلسفة‌ اخلاق صورت می‌گیرد. بدین منظور، همان‌طور که در کنفرانس توسعه سال ۱۹۸۶ سری‌لانکا مطرح شد، تعریف توسعه باید دست‌کم دربرگیرندۀ شش محور مفهومی باشد؛

  • عنصر اقتصادی شامل ثروت، شرایط مادی زندگی و توزیع عادلانۀ آن‌ها؛
  • محتوای اجتماعی شامل موهبت‌های اجتماعی مانند سلامت و بهداشت، مسکن، آموزش‌وپرورش و اشتغال؛
  • بعد سیاسی شامل حراست از حقوق شهروندان و آزادی‌های بنیادین؛
  • عنصر فرهنگی مبتنی بر این ایده که فرهنگ‌ها بستر پیدایش هویت مردمان و اعتمادبه‌نفس آن‌ها هستند؛
  • تناسب زیست‌محیطی به‌منظور نوعی نگاه به توسعه که منابع طبیعی را محترم می‌شمرد و بازسازی و حفظ محیط‌زیست را مدنظر دارد؛
  • و نظام معنایی که به شیوه نگرش یک جامعه دربارۀ باورها، نمادها و ارزش‌های معطوف به فرآیند تاریخی و معنای زندگی مربوط می‌شود.[6]

بنابراین از آنجا که دولت مهندس موسوی بیش از هر دولت دیگری که پس از انقلاب اسلامی بر سر کار آمده به حفظ ارزش‌های برآمده از انقلاب اسلامی، اندیشۀ مبتنی بر نواندیشی دینی رهبران نهضت و بنیان‌های فکری بنیان‌گذاران نظام جمهوری اسلامی احساس نزدیکی می‌کرد و خود را متعهد به پیگیری الگوی توسعۀ بومی منتج از آن میراث فکری می‌دانست، به نظر می‌رسد بهره‌برداری از رویکرد اخلاق توسعه در بازخوانی کارنامۀ آن دولت توجیه‌پذیر باشد.

نویسندگان نوشتارهای این مجموعه اما، در انتخاب رویکرد و رهیافت خودمختار بوده‌اند و گوناگونی موجود دیده‌شده در متون نیز حاصل آن است. مجموعه‌ای که پیش روی شما قرار دارد از چند بخش تشکیل شده است؛ بخش نخست به مقالاتی اختصاص دارد که پژوهشگرانی با بهره‌گیری از چارچوب‌ها و رهیافت‌های نظری و علمی گوناگون برای انتشار در این مجموعه نوشته‌اند.

مقاله حسین علایی با عنوان «بررسی نقش دولت دفاع مقدس در جنگ تحمیلی» در پی پاسخ به این پرسش است که دولت دفاع مقدس در چه حوزه‌هایی و چگونه از جبهه‌ها و رزمندگان پشتیبانی می‌کرده است. اهمیت بررسی این موضوع در این است که بدون در نظر گرفتن تلاش‌ها و فعالیت‌های دولت در دوران جنگ، تصور بیرون راندن ارتش متجاوز از خاک ایران و حفظ تمامیت ارضی کشور غیرواقع‌بینانه است. دولت خود بخش مهمی از قدرت دفاعی ایران بوده است که پایداری آن نقش مهمی در جلوگیری از پیشروی ارتش عراق در ماه‌های آغازین جنگ و نیز در موفقیت‌های عملیات‌های نظامی و توسعة توان رزمی کشور داشته است.

عباس ملکی مقاله در حوزه سیاست خارجی با عنوان «سیاست خارجی آخرین نخست‌وزیر ایران: ۱۳۶۰-۱۳۶۸» به رشته تحریر درآورده است. وی با اشاره به تجربه‌های عملی و بنیان‌های نظری سیاست خارجی ایران پساانقلاب، هشت مشخصه برای برنامه‌های موسوی در زمینۀ سیاست خارجی برمی‌شمرد؛ سیاست خارجی جمهوری اسلامی منعکس‌کنندة شخصیت، عظمت، عزت و هویت نظام برآمده از انقلاب اسلامی است؛ مخالفت با هرگونه سلطه‌گری که در قانون اساسی نیز بدان تصریح شده است؛ موضع انتقادی و درعین‌حال کاربردی نسبت به سازمان‌های بین‌المللی؛ توجه به موقعیت ژئوپلیتیک ایران؛ توجه به موقعیت ژئواکونومیک ایران؛ توجه به تنوع فرهنگی ایران به‌مثابه فرصت به‌جای تهدیدی برای امنیت ملی؛ توجه به عنصر مهم دین‌باوری در سطح ملی و تأثیر آن بر سیاست‌گذاری‌ها؛ و وفاداری هم‌زمان سیاست خارجی به اسلام، انقلاب و ایران.

شهروز شریعتی و مسعود غفاری در مقاله «اقتصاد سیاسی منازعه در جنگ ایران و عراق»، تلاش کرده‌اند ضمن بررسی خسارات مادی حاصل از این جنگ برای دو کشور ایران و عراق، مواضع عربستان سعودی و ایالات متحده را در تلاش برای تداوم این درگیری از منظر اقتصاد سیاسی ارزیابی کنند. مقاله به‌صورت مشخص با طرح این پرسش که «جنگ هشت‌سالۀ ایران و عراق چه تأثیری بر اقتصاد سیاسی دو کشور بر جای گذاشت؟» نشان می‌دهد که این جنگ در کوتاه‌مدت منجر به آسیب جدی به زیرساخت‌های دو کشوری شد که کنترل یک‌پنجم نفت دنیا را در اختیار داشتند و در میان‌مدت نیز هر دو کشور را از اقتصاد سیاسی بین‌الملل منزوی کرد.

فرشاد مؤمنی در مقالة خود با عنوان «دولت دفاع مقدس به‌مثابۀ یک دولت توسعه‌گرای تمام‌عیار» به بررسی کارنامة دولت میرحسین موسوی از منظر میزان پایبندی یا پایبندنبودن به معیارهای توسعه پرداخته است. وی ضمن برشمردن این معیارها که شامل لگام زدن به مصرف افسارگسیخته، افزایش هرچه بیش‌تر هزینه فرصت مفت‌خوارگی و طراحی برنامه‌های توسعه‌گرای حمایت از صنایع کارخانه‌ای منتخب است، با استناد به آمار و اطلاعات مربوطه به تجزیه‌وتحلیل عملکرد آن دولت پرداخته است.

«صنعت نفت در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران» عنوان یادداشتی از سیدغلامحسین حسنتاش است که در آن ضمن بیان اهمیت نقش این صنعت در اقتصاد ایران و حملات پیاپی هوایی به تأسیسات نفتی، به تشریح موفقیت‌های چشمگیری که با همت و تلاش بی‌وقفه کارکنان و کارگران صنایع نفت و پتروشیمی رقم خورد می‌پردازد. حسنتاش تأکید می‌کند که دوران جنگ تجربیات بزرگی را به همراه داشت که مهم‌ترین آن شناخت مدیریت بحران در عمل و آزمون آن در شرایط بحرانی بود که به پشتوانة آن در بدترین شرایط، حتی یک ‌روز صادرات نفت خام متوقف نشد و با تلاشی خارق‌العاده همواره حداقل انرژی لازم کشور و سوخت ناوگان جنگی و مدنی کشور تأمین شد.

قربان بهزادیان‌نژاد در مقاله خود با عنوان «دستاوردهای دولت میرحسین موسوی در حوزه سلامت»، با بررسی روند شاخص‌های سلامت و تغییر آن در دولت میرحسین موسوی، بر سه موضوع متمرکز شده است؛ نخست دربارۀ جایگاه سازمان‌های ارائه‌دهنده خدمات بهداشتی-درمانی در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب بحث می‌کند؛ سپس نگاهی گذرا به سال‌های ۶۱-۱۳۵۷ داشته که در حقیقت دوره­های بی­ثباتی و تغییرات پیاپی بوده؛ و بالاخره در تلاش است ضمن ارائة برخی از شاخص‌ها به‌عنوان نمونه، مروری کوتاه بر روندهای کیفی این دوره داشته باشد.

در مقاله «رویکردهای دولت به سازمان تأمین اجتماعی در دوران هشت سال دفاع مقدس» محسن ایزدخواه می‌کوشد با تبیین جایگاه سازمان تأمین اجتماعی به توجه و مسئولیت‌های دولت پس از پیروزی انقلاب اسلامی و دوران هشت سالة دفاع مقدس بپردازد. این سازمان که بیش از شش دهه از شکل‌گیری آن می‌گذرد به‌‌عنوان یکی از زیرمجموعه‌های نظام تأمین اجتماعی در قلمرو بیمه‌ای با مشارکت فعال کارفرمایان، کارگران و همچنین نقش کلیدی و نهادی دولت در حمایت‌های همه‌جانبه و تضمین‌کنندۀ نهائی تعهدات شکل گرفته است. نویسندۀ مقاله می‌کوشد ضمن اشاره به چالش‌های سازمان تأمین اجتماعی در دورة پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با تبیین هشت شاخص کلیدی یعنی روند تعداد بیمه‌شدگان، روند تحولات کمی در تعداد مستمری‌بگیران، برقراری بیمة بیکاری، ایجاد نهاد سرمایه‌گذاری در جهت حفظ ارزش ذخائر سازمان، وضعیت ذخائر و دارایی سازمان، تعمیق اعتماد بین کارگران و دولت و برقراری بیمة بیکاری نشان دهد که در آن دوره دولت به‌رغم تمام کاستی‌ها و کمبود منابع و اولویت‌هایی که به تخصیص درآمدهای ملی به دفاع نظامی از کشور داده شده بود، از توجه به این مسئله حیاتی و اساسی غافل نبوده است.

سیدکاظم اکرمی در یادداشت خود با عنوان «دفاع مقدس و آموزش و پرورش» بر خدمات وزارتخانة تحت مدیریت خود در زمینة ارائة خدمات آموزشی به رزمندگان حاضر در جبهه‌های نبرد متمرکز شده است. باید توجه داشت که بخش بزرگی از نیروهای رزمنده از گروه‌های سنی بودند که ارائة چنین خدماتی را در طی بازه زمانی طولانی جنگ ضروری‌ می‌ساخت. تشکیل مجتمع‌های آموزشی رزمندگان در جبهه‌ها، تأمین کادر آموزشی، هماهنگی و توجیه فرماندهان یگان‌ها به‌منظور همکاری با مجتمع‌ها ازجمله تلاش‌های وزارت آموزش و پرورش در آن دوره به شمار می‌رود.

محسن علوی‌پور در مقاله «سینمای ایران در دولت دفاع مقدس» با اشاره به اینکه پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و تحولاتی که در پی آن در کشور اتفاق افتاد به تغییرات جدی در بسیاری از ساختارهای کشور منجر شد، خاطرنشان می‌کند که عرصة فرهنگ و هنر ازجمله حوزه‌هایی بود که با توجه به نبود اتفاق‌نظر انقلابیون بر سر رویکردهای آیندۀ آن و همچنین فقدان اجماع شرعی و عرفی بر سر مصادیق بهنجار و نابهنجار، دچار سرگشتگی جدی شد که با توجه به خروج برخی از فعالان این عرصه‌ از کشور و کم‌تجربگی و کم‌دانشی بسیاری از انقلابیونی که جایگزین آن‌ها شده بودند، زمینه‌های رکود این عرصه فراهم آمد؛ اما وقوع جنگ تحمیلی از سوی دولت بعثی عراق و تجاوز به خاک کشور به شکوفایی انگیزه‌ها و استعدادهایی منجر شد که به‌سرعت توانستند با وجود کاستی‌ها و مشکلات رویکردهای بدیل و نوینی را در هنر ایرانی شکل بخشند. سینما ازجمله حوزه‌هایی بود که تبلور این استعدادها را به‌خوبی می‌شد در آن احساس کرد و درنتیجه چندان طول نکشید که فیلم‌های سینمایی تولیدشده در ایران پساانقلابی با عناصر ممیزه خاص خود توانستند هم در جذب مخاطب عمومی در جامعه و هم در تولید آثار فکری و بدیع در میان هنرمندان برجستۀ سینما در عرصه‌های جهانی (ازجمله در جشنواره‌های مختلف بین‌المللی) موفق عمل کنند.

رضا امراللهی نیز در یادداشت خود به تلاش‌هایی که برای حفظ و گسترش سازمان انرژی اتمی در طول جنگ هشت‌ساله صورت گرفته اشاره می‌کند. این تلاش‌ها هم در مرکز اصلی سازمان در رآکتور تهران و مرکز تابش گاما در آن، هم در شرق اصفهان که بزرگ‌ترین مجتمع فناوری هسته‌ای کشور به شمار می‌رفت و هم در نیروگاه نیمه‌تمام بوشهر با کمک متخصصان ایرانی انجام گرفت که بخش درخشانی از کارنامه دولت جنگ را تشکیل می‌دهد.

در «سخن پایانی» عباس ملکی به جمع‌بندی مطالب مقالات کتاب می‌پردازد.

برخی پیوست‌های برگزیده، اعم از عکس و سند، پایان‌بخش کتاب است. بدیهی است که مجموعه اسناد و تصاویر مربوط به این موضوع بسیار فراتر از آنچه در اینجا آمده، بوده است و هدف این بخش زمینه‌سازی برای جلب‌توجه مخاطبان به اهمیت اسناد و مدارک تصویری در بازخوانی کارنامة دولت جنگ است.

به‌خوبی آگاهی داریم که انتشار این کتاب تنها یک گام در راستای شناخت کارنامة دولت در آن مقطع حیاتی و سرنوشت‌ساز تاریخ کشورمان به شمار می‌آید؛ اما امیدواریم مطالعه آن انگیزه‌ای شود برای پژوهشگران و نیز اولیای امور عرصه دفاع تا گام‌های پربارتری بردارند و هم‌وطنان خود را در شناخت این بخش مهم از هویت تاریخی خود یاری دهند. این کتاب را به همه تلاشگران آگاه و مخلص دوران دفاع هشت‌ساله به‌طور عام و مسئولان اجرایی سطوح مختلف ارگان‌های دولتی در آن دوران پرافتخار به‌طور خاص و بیش و پیش از همه به خانواده‌های شهدا، مجروحان، جانبازان، آزادگان و رزمندگان جنگ تحمیلی تقدیم می‌کنیم.

منابع:

  • بهشتی، سیدمحمد (۱۳۹۷) پرسه در عرصه روزمرگی، تهران: روزنه
  • آندرسن، بندیکت، جماعت‌های تصوری، محمد محمدی، تهران: رخ‌داد ‌نو، ۱۳۹۳
  • ضیاء‌ابراهیمی، رضا، پیدایش ناسیونالیسم ایرانی، حسن افشار، تهران: مرکز، ۱۳۹۶

[1] Iris Marion Young (1949 –2006)

[2] Young, Iris Marion (2011) Responsibility for Justice, Oxford: Oxford University Press.

[3] Martha Craven Nussbaum (1947-)

[4] Nussbaum, Martha C. (2018) The Monarchy of Fear: A Philosopher Looks at Our Political Crisis. New York: Simon and Schuster.

[5] Houghton, David (2009) Political Psychology: Situations, Individuals, and Cases, New York, Routledge.

[6]