درسگفتارهای «عدالت اجتماعی در جوامع چندفرهنگی» – جلسه ۱۴ : تنوع و تعدد (انواع تعددگرایی، مفاهیم حداقلی و حداکثری تنوع و تعدد، حد و مرز تعددگرایی)

جلسه ی چهاردهم

تاریخ: 19/10/1392

مکان: مؤسسه ی مطالعات دین و اقتصاد

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بحث امروز درباره ی مفهوم «پلورالیسم» یا «تعددگرایی» است. برخی معادل فارسی «تکثرگرایی» را برای آن انتخاب کرده اند. من تعددگرایی را ترجیح می­دهم چون تکثر، نوعی تنوع رو به افزایش و در حال زیاد شدن را تداعی می­کند، در حالی که پلورالیسم الزاماً به این معنا نیست. به هر حال، مفهوم تعددگرایی در بحث مورد نظر ما نقش مهمی ایفا می کند، چون موضوع مبحث چندفرهنگی گرایی، تعدد و تنوع فرهنگ ها و جوامع فرهنگی متعدد است. بحث امروز درباره ی انواع تعدد گرایی و به ویژه مفهوم حداقلی وحداکثری تنوع است که در 

الگوی نهایی مد نظر ما به کار می­آید. همچنین درباره ی حد و مرز تعدد گرایی هم مقداری صحبت خواهد شد، هرچند طبیعی است که همه ی بحث­هایی که درباره ی پلورالیسم مطرح است را نه می­توان دریک جلسه مطرح کرد و نه همه ی آنها به موضوع ما ارتبط پیدا می­کند.

مفهوم تعددگرایی

در مفهوم کلی، تعددگرایی معرف دیدگاهی است که بر اساس آن می­توان بیش از یک صورتبندی از حقیقت را مجاز شمرد. این می تواند دو معنا داشته باشد: یکی این که یک حقیقت وجود دارد، اما تبیین­های مختلفی از آن در دست داریم. تاریخ اندیشه ها و مکاتب فکری را که در نظر بگیرید، این واقعیت وجود دارد که چنین تعدد و تنوعی در صورتبندی و تبیین حقیقت وجود دارد. اینجا با تعددگرایی سروکار داریم. دیگر این که حقیقت را واحد ندانیم، و در نتیجه، تفاسیر گوناگون را به یک اندازه صحیح بدانیم. در این صورت با نسبیت گرایی مطلق سروکار داریم که از قلمروی بحث ما خارج است.

تعددگرایی در حوزه­های مختلفی مطرح می­شود. یکی در روش­شناسی است، یعنی برای شناخت برخی پدیده­ها، چه در علوم تجربی و چه در علوم اجتماعی، نیازمند استفاده از روش­های تحقیق مختلف و متنوع هستیم. همین نگاه در دو دهه ی اخیر باعث شده مباحثات چند رشته ای و میان­رشته­ای در علوم انسانی و اجتماعی گسترش پیدا کند. برای نمونه به موضوع عدالت اجتماعی در حوزه ی سلامت و بهداشت نگاه کنید. واقعیت این است که درباره ی نابرابری­هایی که در این حوزه است، چه در رابطه با توصیف آنچه هست و چه درباره ی تجویز آنچه باید باشد، مطالعات چند رشته­ای توانسته ادبیات قابل ملاحظه­ای تولید کند که با یک واسطه می­تواند در تدوین و تصحیح سیاست­گذاری­ها درحوزه ی بهداشت و سلامت مورد استفاده قرار بگیرد. یک نوع تعددگرایی هم داریم که معرفت شناختی است و مقداری متفاوت با مبحث روش­ شناختی و به این معناست که برای شناخت حقیقت می­توان از راه­های مختلف استفاده کرد. زمانی بشر گمان می­کرد از طریق تجزیه وتحلیل فلسفی به حقایق دست پیدا می­کند. زمان دیگری به علوم تجربی روی آورد. در حال حاضر در تمدن غرب این پذیرفته شده است که بسیاری حقایق در جهان هست که از طرق دیگر هم می­توان به آنها دست پیدا کرد. به خصوص آشنایی تمدن غرب با مکاتب عرفانی که به معنای تجربی علمی نیستند، راه­های زیادی برای شناخت اموری که گمان می­کردند فقط از طریق حسی یا تجربی می­توان به آن دست پیدا کرد به روی آنها باز کرده است.

اما آنچه بیشتر سر و کار داریم حوزه ی دیگری از بحث تعددگرایی است که به تعدد گرایی اخلاقی مربوط می­شود. قبلاً هم عرض کردم که وقتی موضوع اخلاق مطرح می­شود، فراتر از مفهومی است که ما معمولا در فرهنگ خودمان امر اخلاقی می­نامیم: همه ی قلمروی بایدها و نبایدها در تمایز با قلمروی هست ها و نیست ها. به طور خلاصه، تعددگرایی اخلاقی به این معناست که ممکن است ارزش­های اخلاقی متعدد، با هم سازگار نباشد. دوستانی که مایل هستند منابع بیش تری به زبان فارسی مطالعه کنند می توانند به برخی آثار که از آیزایا برلین ترجمه شده رجوع کنند.

نوعی تعددگرایی سیاسی هم داریم که با مساله ی چندفرهنگی گرایی که اخیراً مطرح شده متفاوت است و در ادامه ی مکتب رفتارگرایی در علوم سیاسی ظهور کرد. به طور خلاصه، موضوع تعددگرایی سیاسی این بوده که واقعیت­های کنش­های سیاسی در اجتماع نشان دهنده این است که آنچه جهت­گیری­های قدرت سیاسی و شیوه ی اداره ی یک کشور را در جوامع دموکراتیک تعیین می­کند رأی شهروندان نیست، بلکه گروه­های ذی­نفوذ هستند که اثرشان به اشکال مختلف بروز می­کنند، مثل گروه­های فشار که در حوزه ی سیاست عمل می­کنند. در واقع تعددگرایی سیاسی یکی از ویژگی­هایی است که به واسطه ی آن، حکومت­های دموکراتیک از مفهوم دموکراسی مشارکتی فاصله و به سمت دموکراسی نخبه­گرا تمایل پیدا می کند.

اما درباره ی تعددگرایی فرهنگی باید گفت که همیشه این افسانه وجود داشت که یک کشور، یک ملت دارد و یک ملت، یک فرهنگ. بنابراین افسانه ی «یک ملت، یک فرهنگ» تا همین یکی دو دهه ی قبل رایج بود. در نتیجه، نسبت به تنوع و تکثر فرهنگی در اجتماعات بشری نوعی غفلت وجود داشت. چندفرهنگی گرایی، دست کم به عنوان مطالبه برای  به رسمیت شناختن یک واقعیت انکارناپذیر، بر وجود فرهنگ­های مختلف و جوامع فرهنگی مختلف تأکید می­کند.

 

یگانه انگاری/ تعددگرایی

نقطه ی مقابل پلورالیسم، «مونیسم» است که ترجمه­های مختلف دارد از جمله یگانه انگاری و یکتاانگاری. در مقابل تعددگرایی اخلاقی و فلسفی، یگانه انگاری اخلاقی و فلسفی قرار دارد. حرف اصلی یگانه انگاری این است که فقط یک منظومه ی ارزشی وجود دارد که برای همه ی انسان­ها در همه ی مکان­ها و زمان­ها اعتبار دارد. این تفکر تا پیش از پدید آمدن چالش­های جدی که تفکر تجددگرایانه (مدرنیسم) با آن مواجه شد رایج بود. بنابراین در یگانه انگاری، بحث و گفتگوها و مناقشات بر سر این است که کدام یک از رهیافت های روش شناختی، ما را به دستیابی به حقیقت نائل می کند. به یک معنا، اختلاف نظرها بین فلاسفه ی دوره ی مدرن همه بر سر روش است. فیلسوف مدرن ادعا می کند حقیقت یکی است، اما فیلسوفانی که پیش از من بوده اند روش درستی برای شناخت این حقیقت واحد پیدا نکرده اند. این گونه ی نگرش، با یک تکامل خطی و نگاه تاریخی خطی همراه است و پیدایش نظریه های مختلف، یعنی هر کسی آمده عیوب قبلی را پیدا کرده و یک قدم پیش تر گذاشته است. درون این نگرش، این تصور نهفته که بالاخره روزی انسان قادر خواهد بود با استفاده از روش­های پالایش شده، اصلاح شده و بازبینی شده، به حقیقت ابطال ناپذیر برسد. این آرزویی است که نهضت روشنگری ایجاد کرد و هنوز برخی فلاسفه و دانشمندان در این جهت حرکت می­کنند.

مبنای فلسفی- اخلاقی یگانه گرایی

در حوزه ی اخلاق، بحث مونیسم­ این است که تنها یک منظومه ی ارزشی وجود دارد که برای همه ی انسان ها، مکان ها و زمان ها یکسان است. بنابراین، زندگی انسان ها تا جایی منطبق با خیر است که با این منظومه مطابقت داشته باشد و ارزش های اخلاقی، بستگی به این که در کجای این منظومه قرار گرفته باشند، بهتر یا بدتر شمرده می شوند.

مثلا اگر بخواهیم بدانیم آزادی بهتر است یا برابری و هر دوی این ها در برابر کرامت انسانی چه جایی دارد، پاسخ این خواهد بود که این سلسله مراتب را باید کشف کرد و فهمید کدام در صدر می­نشیند و کدام در ذیل. در ادامه، مونیسم اخلاقی اعتفاد دارد اگر در رابطه با منظومه های ارزشی تفاوت های زیادی میان مردم می­بینید، این تفاوت­ها به این معنا نیست که هرکدام از این ها می­تواند بالقوه درست باشد، بلکه ناشی از این است که افراد نسبت به حقیقت مطلق یگانه، شناخت­های متفاوتی دارند. برخی شناخت بیشتری دارند و بنابراین بهتر می­تواند زندگی خود را با منظومه ی ارزش­ها تطبیق دهند. برخی هم در دریافت و شناخت آن ناتوان­اند. گاهی این ناتوانی ژنتیکی است. تفکر استعماری که در نزدیک به پنج قرن دنیا را فرا گرفت بر همین اساس بود. وظیفه ی اخلاق این است که نهادهای اجتماعی را به وجود آورد تا مردم بتوانند به زندگی­ای که مطابق این منظومه اخلاق­ها باشد دست پیدا کنند. باید مردم را تعلیم داد و ترتبیت کرد که به این سمت سوق پیدا کنند. اگر دقت کرده باشید، ما هم هر وقت می­خواهیم از کسانی که با ما همفکر نیستند انتقاد کنیم می­گوییم یا جاهل اند یا معاند.

دهه ی 1960 که در غرب اوج تجلی رواج زندگی مطابق با آرمان­های مدرنیسم محسوب می­شود، یعنی زندگی­های منظم در قالب­های معین که استانداردهای مشخص و جهانی دارد. اما شورش­های دانشجویی 1968 فرانسه که شورشی است بر علیه نظم قالبی حاکم، در اوج همین نظم نوین زخ داد. بعد از آن حادثه، این تصور شکل گرفت که زندگی­ نظام مند و فایده­مند آشفته شده و آن را نشانه ی آغاز انحطاط اخلاقی تفسیر کردند.

در میان ما هم همین طور است، یعنی نظمی که در دوره ی رضاخان شکل گرفته، وقتی به بحران اجتماعی دهه ی 1320 می رسد، یا مثلاً آنچه در دهه ی 1330 با نهضت ملی شدن نفت اتفاق می­افتد، بسیاری را دچار هراس می­کند. اما واقعیت این است که این آشفتگی به علت انحطاط اخلاقی نیست، بلکه تحول در الگوهای زیستی است. در میان ما سبک­های زندگی مختلفی در جریان است و این الزاما به معنای پدید آمدن انحطاط اخلاقی نیست. انحطاط اخلاقی را با این معیار نمی توان سنجید.

بنابراین، با پیدایش طلایه های پساتجدد، این هراس به وجود آمد که این همه تنوع در سبک­های زندگی، در تفکر،  وحتی در علوم، نوعی بی­اعتمادی به خرد و دانش به وجود می­آورد؛ بی­اعتمادی به این که می­توان زندگی عقلانی داشت. زمانی در علوم تجربی کار راحت بود: بر اساس فلان منطق، جهان را تبیین و بر اساس آن ریاضیات،  هندسه و فیزیک را پایه­ریزی می­کردیم. بعد که به تدریج علم گسترش پیدا کرد و تنوع یافت، این بحث پیش آمد که کدام نظریه ی منطقی صحیح است؟ درعلوم اجتماعی و انسانی، این تنوع و تعدد دیدگاه ها بسیار گسترده­تر مشاهده می شود. یادم می­آید در یکی از دوره های دکتری، از دانشجویانی که در پایان دوره ی آموزشی بودند خواستم تفاوت دیدشان را نسبت به اول دوره ی دکتری، یعنی زمانی که تازه وارد شده بودند، بگویند. یکی از حرف­های مهم شان این بود که ما وقتی آمدیم با مقداری یقین آمده بودیم، اما پس از این کلاس ها و بحث­ها احساس می­کنیم زیر پایمان سست شده و  آن مقدار یقین را هم از دست داده ایم. من گفتم اگر واقعاً به این مرحله رسیده باشید، نشانه ی آن است که ما کارمان را درست انجام داده­ایم!

به هر حال، یگانه گرایان تصور می­کنند اگر فروپاشی اخلاقی به وجود آمده، علت آن است که به جای یگانه گرایی، به تعددگرایی رو آورده­ایم. از منظر آنان، پلورالیسم لاجرم به نسبت گرایی مطلق منجر می­شود. افرادی که تا دیروز یک گفتمان پاسخ­گوی همه مسائل شان بود، حالا با وضعیتی مواجه­اند که در آن، گفتمان های بسیاری هست که هر یک ادعا می­کند پاسخ درست را در بر دارد. از این منظر، تضادهای اخلاقی ناشی از رنگ باختن باورهای علمی و از دست رفتن اعتماد بشر به دستاوردهای علمی و چالش­های به وجود آمده، نشانه­های حلول نسبیت گرایی در اجتماع است که نهایتا به نسبیت گرایی مطلق منجر می­شود.

 

مبنای نظری تعددگرایی

در پاسخ گفته می شود که مامجبور نیستیم یا نسبیت گرای مطلق باشیم یا یگانه انگار مطلق. می­توانیم طیفی را بین این ها در نظر بگیریم و تفسیرها و انواعی از نسبیت گرایی در این میانه قرار گیرد، بدون این که ما را به یکی از این دو سمت سوق دهد. ادعای تعددگرایی این است که تعددگرایی می تواند هم گزینه ای دیگر و هم تفسیری بهتر از واقعیت اخلاقی اجتماع باشد.

تفسیرهای تعددگرایی، خود متعدد است. در آنچه اینجا می آید، سعی شده نقاط مشترک تفسیرهای مختلف تعددگرایی مطرح شود. باور به تعددگرایی، به نظم (اولویت و طبقه بندی) ارزش هایی که تحقق آن ها می تواند زندگی ما را مبتنی بر خیر گرداند مربوط می شود. پس اولا، باور به تعددگرایی به نظم و اولویت طبقه­بندی ارزش­هایی که تحقق آنها زندگی ما را مبتنی بر خیر کند مربوط است نه به ماهیت این ارزش­ها. یعنی توجه بیشتر به سلسله مراتب ارزش­هاست تا خود ارزش­ها. آنچه تعددگرایی اخلاقی را «تعددگرا» می­کند، الزاما به معنی این که ارزش­های اخلاقی مفاهیم اخلاقی متعدد دارند نیست، بلکه به معنای این است که هر یک از ما چه سلسله مراتبی می­توانیم تصور کنیم.

محور اصلی تعددگرایی، «رابطه» ی بین ارزش هاست و «چیستی» ارزش ها تا آنجا برای معتقدان به تعددگرایی مهم است که ما را در فهم رابطه آن ها با یکدیگر کمک می کند. بنابراین محور اصلی تعددگرایی رابطه است: رابطه ی بین ارزش­ها. وقتی درباره ی ماهیت و چیستی ارزش ها صحبت می­کنیم، فقط تا آنجا برای تعددگراها به طور کلی مهم است که در سلسله مراتب تأثیر داشته باشد.

ثانیا، تعددگرایی اخلاقی همه ی بحث­ درباره زندگی مبتنی بر خیر را در بر نمی­گیرد، بلکه فقط به یک جنبه ی آن اشاره دارد؛ هر چند که جنبه ی بسیار مهمی از زندگی اخلاقی است. اگر ما زندگی خوبی داشته باشیم، یا بر اساس رضایتی است که داریم می­تواند چنین باشد یا این که آن را نسبت به سجایای اخلاقی می سنجیم. اگر اولی را در نظر بگیریم، رضایت­مندی­ها و ارزش­هایی که رضایت مندی­ ما را فراهم می­کند الزاماً مربوط به ارزش­های اخلاقی نیست. مثلا شما از یک تابلوی نقاشی خوشتان می­آید، یا مثلا از این که در زندگی پیشرفت می­کنید خوشتان می­آید، ولی این خوش آمدن ها الزاماً مبنای اخلاقی ندارد. این ها ارزشمند هستند، ولی لزوماً مبنای اخلاقی ندارد. تعددگراها می­خواهند نشان دهند که لزومی ندارند ما بر مبنای اول یا دوم حرکت کنیم. در اینجا خوب است اشاره­ای کنم به مباحثی که در دیدگاه­ها و تفاسیر رفتارگرایانه، چه در حوزه ی سیاست، چه اقتصاد و چه روابط اجتماعی جامعه داریم؛ مباحثی که خیر را صرفاً بر اساس رضامندی محاسبه می­کند، مثل سودانگارها که نتایج محاسبه ی عقل حسابگر را ملاک قرار می دهند. در مقابل، کسانی بودند که می­گفتند این برای یک زندگی سعادت­مندانه مطلوب نیست. مطلوبیت را در این که زندگی اخلاقی و مبتنی بر اخلاق داشته باشیم استوار می­کنیم. مطلوب­گراها می­گویند می­توان تصور کرد هر دوی این ها در کنار یکدیگر وجود داشته باشد، یعنی هم رضامندی شخص فراهم شود و هم به لحاظ اخلاقی، یک زندگی مبتنی بر خیر باشد. چرا؟ چون هر کدام از این ها به تنهایی نمی­تواند یک زندگی خوب را ترسیم کند. رضایت شخص ممکن است با انجام اعمال به لحاظ اخلاقی بد همراه باشد. مثلا یک نفر ممکن است از آزار دیگران احساس رضایت کند. از طرف دیگر، برخی از سجایای اخلاقی ممکن است برای همه به صرفه نباشد و موجب رضایت نباشد. مثلا در زندگی بر اساس ساده­زیستی، از این لحاظ که وابستگی­های انسان به امکانات مادی کمتر است و وارسته­تر و آزادگی بیشتری همراه دارد، می­تواند ارزش اخلاقی داشته باشد، اما الزاماً همه ی ما نمی­خواهیم و نمی­توانیم مثل تارکان دنیا زندگی کنیم.

 

معیارهای زندگی خوب ارز دیدگاه تعددگرایی

 

پس معیارهای زندگی خوب از دیدگاه تعددگرایان چیست؟ تعددگرایان می گویند زندگی خوب، زندگی است که در آن:

  1. فرد از زندگی اش راضی باشد (رضامندی)؛
  2. نیاز به تغییرات ناگهانی در آن نباشد (استمرار و ثبات)؛
  3. از تصمیمات اساسی که زندگی اش را شکل داده پشیمان نباشد؛
  4. احساس نکند که بالندگی در آن نیست (پیشرفت)؛
  5. و کردار خیر مبتنی بر سجایای اخلاقی در آن حضوری پررنگ داشته باشد.

 

معمولا افراد دلشان نمی­خواهد تغییرات رادیکالی در زندگی­شان اتفاق بیفتد. همه خواهان استمرار و ثبات هستند. گاهی ممکن است فرد در مقابل تغییر ناگهانی مقاومت نکند، ولی این تغییر را می­خواهد تا به ثبات و استمرار بعدی برسد. آدمی می خواهد از تصمیمات اساسی که در زندگی گرفته و زندگی­اش را بر پایه ی آن درست کرده، پشیمان نشود. یادتان می آید که بحث «خود»ِ روایی را مطرح کردیم. با توجه به آن مفهوم، فرد می­خواهد به روایت منسجمی برسد که پاسخ­گوی پرسش های او باشد و به زندگی­اش معنا ببخشد.

 

مفاهیم حداقلی و حداکثری تعددگرایی

در مورد تعدد و تنوع می­توانیم دو تفسیر داشته باشیم: یکی نگاه حداقلی که در آن این مساله مطرح است که آنچه در جامعه می­بینیم، وجود الگوهای زیستی متنوع و متعدد، به عنوان واقعیتی انکارناپذیر و محوناشدنی است. نگاه دیگر، نگاه حداکثری است که اعتقاد دارد نه تنها وجود الگوهای زیستی، پارادایم­ها و سبک­های زندگی مختلف در جامعه یک واقعیت است، بلکه ارزشمند هم هست. چرا؟ چون طیف گزینه ها و دامنه ی انتخاب افراد را گسترده می کند. به همین دلیل، ساختارهای بنیادین اجتماع (از جمله ساختار سیاسی) باید در جهت حفظ آن تلاش کند.

هرچه این گزینه­ها متنوع­تر و متعددتر شوند، دامنه ی انتخاب گری انسان افزایش پیدا می­کند و انسان، انسانیت خود را بیش تر می­تواند تجربه کند. مثلاً ممکن است جامعه به جایی برسد که سبک­های جدید موسیقی در آن رواج پیدا کند و موسیقی سنتی به تدریج محو شود. عده­ای معتقدند دولت­ها باید سوبسید دهند تا این گزینه­های در حال اضمحلال، برای نسل های آینده باقی بماند. همین را می­توان به سبک­های زندگی هم تعمیم داد. مثلاً این پرسش جدی مطرح است که باید سبک زندگی کوچ نشینی را حفظ کرد یا باید کوچ نشینان را ساکن کنیم؟ آیا با این کار باعث پیدایش ناهنجاری­های بسیار گسترده می شویم؟ واقعیت این است که اسکان اجباری یا ضروری کوچ نشینان، سرچشمه ی بخشی از پیدایش ناامنی­ها و گسترش جرائم شده، چون نسلی آمده که نه دیگر ارزش­های قبلی را دارد و نه توانسته خود را با زندگی جدید وفق دهد و حالا احساس می­کند در این جامعه ی هم جدید پذیرفته نمی­شود. آیا با توجه به این واقعیت ها، ساکن کردن کوچ­نشینان می­تواند مفید باشد؟ یا باید راه­های دیگری را پیدا کرد؟ این بحث در اروپا هم هست. کولی­ها در اروپای مرکزی و جنوبی رفت و آمد می­کنند. آنها حتی می­گویند ما نظام آموزشی شما را قبول نداریم و نظام آموزشی خاص خود را می خواهیم. بنابراین در نگاه دوم که نگاهی حداکثری است، نه تنها تعدد و تنوع یک واقعیت بلکه ارزش هم هست.

 

حد و مرز تعددگرایی

آیا این به این معناست که از منظر تعددگرایی، یک تنوع و تعدد بدون مرز متصور است؟ حداقل خود تنوع گراها، حتی آنانی که نگاهی حداکثری به موضوع دارند، چنین اعتقادی ندارند. چرا؟ چون می­گویند در این طیف گزینه­های مختلف، باید گزینه­های معقول مجاز دانسته شود. پس اولا، گزینه­های مضر باید حذف شوند. دوم این که باید کاری کنیم که مناقشات میان گزینه­های سودمند هم برطرف شود. پس باید محدودیتی برای آن قائل شد. دیگر این که تعیین محدودیت­ها و حد و مرزهای معقول، می­تواند افراد را در پیگیری الگوی منتخب خود تشویق و حمایت کند.

اگر خاطرتان باشد، قرار بود پوشه ای در ذهن داشته باشیم که اصول نحیف و عام اخلاقی را  در آن جا دهیم. ارزش­هایی هست که می­توان جهان شمول و عام تلقی کرد. تا جلسه ی قبل، به اصلی برخورد کردیم که «امکان تجدیدنظرخواهی» بود، یعنی این که انسان­ها حق داشته باشند در الگوی زیستی خود تجدید نظر کنند. امروز می­خواهیم اصل دیگر را اضافه کنیم و آن این که در گزینه­های مختلف پیش روی شهروندان، حداقل می­توان گفت یک قاعده ی عام و جهان شمول محدودکننده باید حاکم باشد: این که گزینه­ای که بخواهد ماهیت­اش این باشد که این تنوع و تعدد را از بین ببرد، نمی تواند در میان گزینه­های مشروع قرار بگیرد. در قواعد فقهی، اصلی داریم به نام «قاعده ی لاضرر». ماجرا اصالتاً با حادثه­ای که به صدور یک حدیث منجر می­شود شروع شد. در مدینه، فردی باغی داشته که فرد دیگری یک درخت در آن داشت و شب و روز و وقت و بی­وقت به درختش سر می زده است. بعد از مدتی، صاحبخانه از مزاحمت هایی که او برای خانواده اش ایجاد می کرد خسته شد و پیشنهاد داد درخت را بخرد، اما آن فرد نفروخت. صاحب باغ به پیامبر (ص) شکایت کرد. پیامبر (ص) به فرد مزاحم تذکر می­دهد که کار تو درست نیست، این درخت را بفروش. اما او نمی­فروشد. پیامبر (ص) می­گوید من حاضرم چند برابر قیمت واقعی، درخت را بخرم. اما آن فرد می­گوید نه، این را هم نمی­خواهم. پیامبر (ص) به صاحب باغ دستور می­دهند این درخت را بکن و از باغت بیرون بینداز. بر اساس این حادثه، حدیث و بحث «لاضرر و لاضرار» به وجود آمد. بنابراین هرجا دیدیم الگوهای زیستی چنین تعارضی پیدا کرد، آنچه ضرر دارد را کنار می­گذاریم. همه الگوهای زیستی آزاداند و افراد می­تواند آزادانه بر اساس الگوهای زیستی زندگی کنند، مگر آن گزینه­هایی که مخل آزادی دیگران هستند. تعددگرایی، وجود چنین تنوع بی حد و حصری را به رسمیت نمی­شناسند که هیچ، حتی بر علیه آن اقدام و تلاش می­کند.

بنابراین لازم است در الگوی نهایی که می خواهیم برای همزیستی جوامع فرهنگی مختلف در ایران ترسیم کنیم، حد و مرز طیف گزینه های مشروع مشخص کنیم. این کار را بر چه اساسی می­توان انجام داد؟ بنده این ادعا را دارم که این کار بر اساس مراجعه به محتوای هویت تاریخمند و تبیین ارزش­های مشترک اخلاقی یا هنجاری که میان ما ایرانی­ها وجود دارد، امکان پذیر است. من ادعا می­کنم می­توان این مشترکات را از هویت ملی ایرانیان استنتاج کرد. اگر بتوانیم این اصول را پیدا کنیم، می­توانیم بگوئیم موفق بوده­ایم. پس حداقل دو اصلی که تا الان به آن رسیده­ایم این هاست: یکی این که افراد حق تجدید نظر در انتخاب­ شان را داشته باشند، یکی هم قاعده لا ضرر است که حق آسیب زدن به دیگران را نداریم. تا زمانی شما آزادید که به آزادی دیگران لطمه­ای وارد نکنید.

در جلسه ی بعد سراغ مفاهیم اخلاقی نحیف می­رویم و بر اساس آن می­رسیم به دو سطح و مفهوم سیاست­ورزی که اگر از هم تمایز داده شود، می­تواند به یک الگوی هم­زیستی مسالمت آمیز منجر شود.