درسگفتارهای «عدالت اجتماعی در جوامع چندفرهنگی» – جلسه ۱

جلسه اول

تاریخ: 4/7/1392

مکان: «مؤسسه مطالعات دین اقتصاد»

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ماهیت و ضرورت طرح این بحث

 

در آغاز این سلسله درس ها لازم است توضیح بدهم که این گونه مباحث، مرزهای تأیید شده‌‌ی کلیشه ای که پیش از این در میان رشته ها مرسوم بوده را نادیده می گیرد و سعی می کند از رشته های مختلف علوم اجتماعی استفاده کند. بنابراین اگر دوستان می بینند که در این بحث ها از مباحث جامعه شناختی، مردم شناختی، فلسفی، معرفت شناختی و رشته های دیگر علوم انسانی استفاده می‌کنیم، جای تعجب نیست زیرا اساساً این گونه بحث‌های میان رشته‌ای است.

وقتی بحث عدالت اجتماعی مطرح می‌شود، معمولاً ذهن ما بیشتر به این سمت می رود که بحثی است در حوزه‌ی اقتصاد، بخصوص این که در جایی مثل این موسسه هم مطرح بشود. اما واقعیت این است که صبغه‌ی این بحث و آنچه طی هفته ها و ماه های آینده ارایه خواهد شد، ضرورتاً محدود به بحث اقتصاد نمی شود و بحث های میان رشته ای را در بر می گیرد. ممکن است در جاهایی نمونه هایی از مباحث اقتصادی هم بیاوریم، اما بحث عدالت فراتر از آن است که صرفاً در حوزه‌ی اقتصادی بخواهد مطرح شود.

ضرورت طرح این بحث ها برای جامعه‌ی ما این است که اگر چهار مطالبه‌‌ی عمومی تاریخ یکصدساله ی اخیر خودمان را به عنوان مطالبات ملی در نظر بگیریم یعنی استقلال، آزادی، پیشرفت وعدالت، عدالت حتماً یکی از مطالبات عمومی بوده و هست. منتها همان طور که بارها عرض کرده ام، معمولا برداشتی که از بحث عدالت می شود، برداشتی سطحی است. معمولاً با خواست عمومی عدالتخواهی، برخوردی شعاری شده و شاید یکی از علل این که این موضوع جدی گرفته نشده این است که میان تجربیات انباشته شده ی بشری (یعنی علم) و سیاست های اجرایی، پیوند لازم برقرار نشده است. برای همین، می بینیم گاه که مؤسسه های دولتی که می خواهند کاری در این زمینه انجام دهند، به جای آن که تلاش کنند این پل ارتباطی را برقرار کنند، حداکثر همان نوع کارهایی را می کنند که باید در دانشگاه و مؤسسه های پژوهشی آن  انجام شود. در حالی  که بخش های پژوهشی در سازمان های دولتی علی القاعده باید این پل را برقرار کنند و مباحث نظری را به صورتی در بیاورند که زمینه ساز سیاست های عملی دسگاه های دولتی باشد. به هر حال امیدوارم که ارایه ی این بحث ها در جلساتی که خواهیم داشت، گامی باشد در این جهت و به سهم خودش بتواند در کاربردی کردن مباحث نظری موثر باشد.

موضوع بحث ما، «عدالت اجتماعی در جوامع چندفرهنگی» است. شناخت صورت مسئله برای ما اهمیت دارد. جوامعی که انسان ها امروزه در آن زندگی می کنند، از یک منظر، همه جوامعی چندفرهنگی هستند. توجه داشته باشید که منظور ما از فرهنگ، «الگوی زیستی» است و «سبک زندگی». پس به فرهنگ به آن معنایی که در مفهوم کلاسیک مطرح می‌شد، نظر نداریم. آن دیدگاه، نگاهی است که صبغه‌ی غالب بر آن مفهومی مردم شناختی است، در حالی که امروز فرهنگ معنای بسیار وسیع تری نسبت به آنچه که قبلاً مطرح می شد دارد.

 

منشأ پیدایش جوامع چندفرهنگی: جهانی متحول و اهمیت سیاست هویت

 

علل مختلفی برای چندفرهنگی شدن جوامع برشمرده اند که به برخی از آن ها اشاره می‌کنم‌:

  1. انقلاب ارتباطاتی: یکی از علل، تحول پرسرعت و پرشتابی است که در دهه های اخیر با آن مواجه هستیم و به نام «انقلاب ارتباطاتی» می شناسیم. در جهان امروز، دسترسی ما به اطلاعات، به طور قابل توجهی با آن چه که در دهه های نخست زندگی ما مطرح بود متفاوت است. با همه‌ی محدودیت هایی که بعضی از حکومت ها در برخی از کشورها مثلاً در دسترسی به اینترنت اعمال می کنند، می بینیم ارتباطات به قدری گسترده و سریع شده که عملاً امکان جلوگیری از دسترسی به اطلاعات، حتی برای حکومت هایی که می‌خواهند خیلی آن را کنترل بکنند، وجود ندارد. البته این فقط به اینترنت محدود نمی شود. گسترش و تنوع ماهواره ها و شبکه های رادیویی و تلویزیونی خصوصی، اساساً فلسفه‌ی وجودی رسانه های ارتباطی را متحول کرده اند. امروزه رسانه های ارتباطی به جای آن که در فکر جهت دادن به ذائقه ی مخاطبان باشند و مخاطبان شان منفعل باشند، به دنبال ذائقه ی مخاطبان حرکت می کنند و مخاطب، دیگر در موضع انفعال نیست. حتی رادیو و تلوزیون های ملی و محلی هم توسط مخاطبان شان جهت داده می‌شوند.
  2. افزایش مهاجرت ها: علت دیگر پیدایش جوامع چندفرهنگی، افزایش مهاجرت هاست. این مهاجرت ها البته همیشه در طول تاریخ بشربوده، اما به شکل جدیدی که می بینیم، در یکصدسال اخیر و به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفته و به تدریج گسترش پیدا کرده است. بعد از جنگ جهانی دوم، خیلی از کشورهای اروپایی که قبلاً مستعمراتی هم داشتند، به نیروی کار ارزان برای بازسازی کشورهایشان نیاز مبرم پیدا کردند و طبیعی است که مهاجرت‌هایی که صورت گرفت معمولاً از مستعمرات سابق شان یا کشورهایی که با آنها ارتباط گسترده ای داشتند صورت گرفت. مهاجرت ترک های ترکیه به آلمان، مهاجرت از شبه قاره ی هند و جزایر کارائیب به انگلستان و مهاجرت از برخی کشورهای شمال آفریقا به فرانسه صورت گرفت از این قبیل بود. مهاجران با تفاوت های فرهنگی ای که داشتند به تدریج کولونی ها و جوامع فرهنگی متفاوتی در آن اجتماعات را شکل دادند و باعث پدید آمدن پدیده ی چندفرهنگی شدند. این مهاجران حاضر نبودند یا قادر نبودند خودشان را با فرهنگ کشور میزبان کاملاً هماهنگ و همساز کنند و برخی ها اصرار داشتند که تفاوت های فرهنگی خودشان را حفظ کنند. این باعث شد که معضل مسأله چندفرهنگی بودن پیش بیاید. به این مسأله هم در جلسات آینده بیشتر خواهیم پرداخت.
  3. بسط آکاهی شهروندان نسبت به حقوق خود: علت دیگر این که واقعیت این است که امروزه، شهروندان کشورها، به خصوص در کشورهای پیشرفته و کشورهای در حال توسعه، نسبت به حقوق شهروندی خودشان آگاهی بیشتری پیدا کرده اند. دیگر شهروندان به عنوان رعایای حکومت که بتوان صرفاً تبعیت و فرمانبری در زندگی اجتماعی را از آن ها انتظار داشت مطرح نیستند، بلکه شهروندان انتظار دارند در یک رابطه تعاملی با حکومت حضور داشته و در تعیین سرنوشت خودشان نقش ایفا کنند. شهروندان انتظار دارند که دولت ها با شفافیت عمل کنند و نسبت به آنها پاسخگو باشند. از جمله حقوق شهروندی، حقوق شهروندی است که منشأ آن هویت های فردی و جمعی آنهاست. امروزه دیگر مطالبات این گونه جوامع، به خصوص در کشورهای پیشرفته و کشورهای در حال توسعه (چنانچه در جلسات آینده به طور تفصیلی خواهیم دید) به ضرورت «تساهل و مدارا» نسبت به آنها محدود نیست، بلکه «به رسمیت شناخته شدن» این تفاوت های فرهنگی است که اساساً صورت مساله ی بحث چندفرهنگی را متفاوت کرده است.
  4. کاهش قدرت دولت- ملت ها: علت چهارمی که می خواهیم اینجا مطرح بکنیم این است که آنچه به عنوان فرآیند جهانی شدن با آن مواجه هستیم، تفاوت های اساسی ایجاد کرده که دنیای امروز ما را نسبت به حتی دو دهه ی قبل دگرگون کرده است. هویت‎‌های «فراملی» و «فروملی» اگر نگوییم که پر رنگ‌تر از هویت های «ملی» شده اند، اهمیت بسیار زیادی پیدا کرده اند. تا به حال ایده‌ی «یک دولت، یک ملت» کاملاً بر نظام بین الملل حاکم بود و دولت ها بودند که بازیگران اصلی نظام بین الملل بودند. به تدریج که سازمان  های بین المللی شکل گرفته و قدرت یافته اند، نهادهای چندملیتی و فراملیتی شکل گرفته و به خصوص بعد از رشدجوامع چندفرهنگی که تاریخچه ی آن را به اختصارخدمتتان خواهم گفت، هویت های فروملی منطقه ای، محله ای و بومی هم اهمیت پیدا کرده اند، و به همین علت، روز به روز از قدرت و دامنه ی دولت ها و اختیاراتشان که بتوانند آزادانه اراده‌ی خودشان را اعمال بکنند کاسته می شود. دولت ها باید خودشان را با شرایط جدید وفق دهند و ببینند که در این صحنه ی جدید، چگونه می توانند نقش مؤثر خود را ایفا بکنند.

 

 

تضاد ذاتی دموکراسی های معاصر

 

ما با یک مسأله دیگر هم روبرو هستیم که در دموکراسی های معاصر و بخصوص در دموکراسی های لیبرال مطرح است، و آن این است که اساساً یک تضاد ذاتی در دموکراسی ها وجود دارد که از زمانی که تفکر جدید و نظریه های جدید در باب دموکراسی شکل گرفت به وجود آمد و خودش را نشان داد. انقلاب کبیر فرانسه را می توان به یک معنا به عنوان سرآغاز شکل گیری دولت های جدید در نظر گرفت. می دانیم که این انقلاب اثرگذاری‌اش در اروپا و آمریکا بسیار زیاد بود. یکی از ایده ها و آرمان هایی که در انقلاب فرانسه شکل گرفت، ایده‌ی برابری شهروندی بود. قبل از آن به جامعه ها به صورت طبقاتی نگاه می شد. حتی محکمه هایی که شکل می گرفت، محکمه هایی بود که هر فردی برای مراجعه و اقامه ی دعوا، به محکمه خاص طبقه ی خودش مراجعه می کرد. در «نظام کهن» در فرانسه بود این گونه معمول بود، در بسیاری از نظام های دیگر معاصر آن هم همین طور بود. سابقه ی تاریخی آن هم برمی گردد به نظام های سیاسی قرون وسطی و پیش از آن، امپراتوری روم که این جا وارد بحث های تاریخی آن نمی خواهم بشوم. فرض کنید اگر فردی از طبقه‌ی جنگآوران می خواست یک دعوای حقوقی اقامه و به دادگاهی مراجعه کند، به دادگاه ویژه ی خودش مراجعه می کرد. همین طور در مورد روحانیان، اشراف زمین دار (فئودال ها)، زارعین و گروههای دیگر. یکی از تحولات مهمی که انقلاب فرانسه بوجود آورد این بود که گفت همه‌ی شهروندان در مقابل قانون برابر هستند و تمام این طبقه بندی های محکمه ها را بر هم زد. در نظام مالیاتی جدیدی که می خواست شکل بگیرد هم این نظام طبقاتی را نادیده گرفت. همچنین در عرصه های دیگر. مثلا اگر می خواست مجلس نمایندگان شکل بگیرد، به تدریج طبقه بندی و طبقاتی بودن این مجالس ناپدید شد. در ایران هم در مجلس اول پس از امضای فرمان مشروطه هم نمایندگان از طبقات مختلف اجتماعی انتخاب می‌شدند و هرچه جلوتر آمدیم این طبقه بندی ها و این نگاه طبقاتی کنار گذاشته شد.

از طرف دیگر، دنیای جدید با ایده‌ی «اصالت فرد» یا به تعبیر دیگر «اصالت خود»(self-authenticity)  آشنا شد. پیش از آن، زندگی عادی (ordinary life) در جامعه ارزش نداشت. ایده آل زندگی و آن نوع از زندگی که دارای ارزش بود، الگوها و سبک های خاصی از زندگی بود. مثلا زندگی یک روحانی مسیحی در قرون وسطی که تلاش می کرد به ایده آل مسیحی خوب بودن نزدیک شود، ارزشمند شمرده می شد. ولی آدم های کوچه و بازار و معمولی، خیلی زندگی شان اهمیت نداشت. این نکته مهمی است. یعنی اگر حکومت ها برنامه ای برای جامعه داشتند، این الگوهای خاص را در سیاست گذاری‌هایشان مدنطر قرار می‌دادند. بازتاب این نگرش را در شکل گیری نظام تعلیم و تربیت می توانستید در تنظیم متون درسی و درجه بندی مقاطع تحصیل مشاهده کنید. اما بعداز انقلاب فرانسه و بعد از تحولاتی که به تدریج در دوران جدید شکل گرفت، زندگی انسان های معمولی هم به عنوان زندگی های ارزشمند محسوب شد. یعنی یک آدم معمولی هم می توانست یک زندگی با ارزش داشته باشد. فردگرایی به شکلی که امروزه شاهد آن هستیم از این ایده بیرون آمد؛ فردگرایی که در مقابل استبداد اکثریت – استبداد اکثریت لزوماً استبداد حکومتی نیست بلکه ممکن است اجتماعی هم باشد –  قد علم کرده است.

شکل گیری این دو جهت متضاد در جوامع جدید که از یک طرف بر اهمیت آنچه چارلز تیلور «سیاست جهانشمولگرا» می نامد و از طرف دیگر بر اهمیت «سیاست خاص گرا» تأکید می کند، یک تضاد درونی را در دموکراسی ها بوجود آورده است. از یک طرف حکومت ها خواهان این هستند که حقوق برابر شهروندان را گسترش دهند، از طرف دیگر باید تفاوت ها و آن چه که به عنوان فردگرایی مطرح هست را در سیاستگزاری هایشان مدنظر قرار دهند. آیا این تضاد رفع شدنی است؟ بعید به  نظر می رسد. اما فلاسفه‌ی سیاسی زیادی تلاش کرده اند راه حل هایی برای این که این تضاد را کاهش دهند و یک نوع همزیستی بین این دو را بوجود آورند پیدا کنند که در مباحث آینده با آن مواجه خواهیم شد.

 

تعدد فرهنگی

 

درباره‌ی هویت فرهنگی بحث های زیادی مطرح شده و حتما دوستانی که مراجعه کرده اند و مراجعه خواهند کرد به منابع، این تفاوت ها را ملاحظه خواهند کرد .البته اصطلاحات خیلی متعددی برای طرح این مسأله بکار برده‌اند مثل هویت فرهنگی، سیاست هویت، تعدد فرهنگی یا پلورالیزم فرهنگی و چند فرهنگی گرایی. همه‌ی اینها اصطلاحات مختلفی است که کم و بیش به یک موضوع می پردازد. اگر بخواهید به همین «ویکی پدیا» هم مراجعه بکنید می بینید که تعداد زیادی از این اصطلاحات مترادف وجود دارد. البته این اصطلاحات هر کدام معنای خاص خودش را هم دارد. اما اگر بخواهیم خیلی خلاصه مطرح کنیم می توانیم اینها را در دو گروه قرار بدهیم. یکی بحث هایی است که به گوناگونی فرهنگی، حداقل به عنوان یک واقعیت انکار ناپذیر جوامع کنونی، توجه دارد و اذعان می کند که ایده‌آل های زندگی سعادتمندانه، متنوع و متعدد است. سبک های مختلف زندگی در جوامع شکل گرفته اند و به این تنوع و تعدد باید توجه شود. این توجه می تواند از تساهل و مدارا نسبت به سبک های مختلف زندگی آغاز بشود تا برسد به جایی که به رسمیت شناخته شدن این تعدد و تنوع را در شکل گیری فرایند های تصمیم گیری کلان در سطح دولت یا اجتماع مطالبه کند. دیگری، نگرش multiculturalism که یک نهضت چندفرهنگی گرایی است. از این ایده یا از این نگاه و مکتب تعابیر مختلفی در دست داریم و مناقشات بیشتر در این حوزه‌ی چندفرهنگی گرایی بروز کرده است. چندفرهنگی گرایی می‌تواند معانی مختلف داشته باشد. آنچه که بیشتر مورد نقد قرار گرفته و برخی ها برعکس خیلی از آن دفاع می‌کنند تأکید برخی از چندفرهنگی گراها بر برابری ارزشی فرهنگ هاست. یعنی فرهنگ های مختلفی که در یک جامعه وجود دارند دارای ارزشی برابر هستند. در این مورد هم مناقشات زیادی وجود دارد. آیا واقعاً این طور است؟ از نظر فلسفی می تواند این طور باشد؟ آیا اگر ما به برابری فرهنگ ها معتقد باشیم، اصلاً این معنی دارد که به یک فرهنگ خاصی تعلق خاطر داشته باشیم؟ پاسخ هایی که به این سؤال ها داده شده را طی بحث های آینده مطرح خواهم کرد.

 

 

گستره تأثیر گوناگونی فرهنگی

 

من خیلی سریع سعی می‌کنم مثال هایی را مطرح کنم تا دامنه بحث روشن بشود:

 

  1. گوناگونی فرهنگی و محیط کار: مثلاً درباره گوناگونی فرهنگی کار و محیط کار، ادبیات زیادی تولید شده که قابل توجه است. در این زمینه معضلاتی چه در جامعه ما و چه در جوامع دیگر به وجود آمده است که در این زمینه مثال هایی عرض می کنم:
  • حجاب: این مسئله ی حجاب که در اروپا مطرح هست، به خصوص در فرانسه، مشکل زا بوده است. درکشور ما ممکن است به صورت عکس مطرح باشد، یعنی آنجا نداشتن حجاب اجباری باشد، اینجا داشتن حجاب اجباری باشد؛ اما به هر حال این یک معضل است.
  • ایمنی در کار: مسأله ‌ی کلاه های ایمنی یا لباس کار. مثلا در مورد «سیک‌ها» (پیروان مذهب سیک) در انگلستان این مساله پیش آمد. اینها جزء عقایدشان است که نوعی عمامه را به سر می گذارند. مساله این است که این ها اگر موتورسیکلت سوار شوند باید کلاه ایمنی سربگذارند یا نه؟ نمی شود روی عمامه کلاه ایمنی گذاشت. معضلی بود که پیامدهای عملی داشت. سؤال این بود که بیمه باید در صورت بروز حادثه، خسارت آنان را پرداخت بکند یا نه؟
  • معیارهای تصدی مناصب: مثال دیگر در این زمینه، درباره تصدی مناصب است. اگر بخواهیم مدیری برای یک مجموعه انتخاب بکنیم، آیا برای ما مهم است که چه هویت فرهنگی را دارد؟ مثلا به کدام قومیت تعلق دارد؟ پیرو کدام مذهب است؟ از معتقدان به کدام دین است؟  به چه زبانی سخن می گوید؟ مساله عبادتگاه؛ بالاخره ادارات موظف هستند در محل کار عبادتگاهای مناسب را برای ادیان مختلف در نظر بگیرند یا نه؟
  1. گوناگونی فرهنگی و تحصیل: درباره‌ی گوناگونی فرهنگی و تحصیل هم مباحث زیادی مطرح شده که این بحث را بازتر خواهم کرد چون مربوط می شود به خاستگاه تاریخی نهضت چندگانگی فرهنگی:
  • معیارهای گزینش دانشجو: آنچه ما امروزه با آن درگیر هستیم این است که مثلاً برای گزینش دانشجو، آیا دین، مذهب یا قومیت در گزینش دانشجو نقش دارد یا نه؟ یا در مورد تبعیض های جنسیتی که ممکن است در محیط دانشگاه بوجود بیاید. آیا برای رشته های خاص می توانیم بگوییم که ورود به برخی رشته ها برای جنس مؤنث ناممکن است؟
  • متون درسی: مسئله ی مهم دیگر، متون درسی است. چرا مهم است؟ برای اینکه اساساً یکی از علل مؤثر شکل گیری نهضت چندفرهنگی گرایی بر می گردد به همین متون درسی. در آمریکا طبیعی بود که وقتی یک نفر به دانشگاه می رود، تعدادی واحدهای عمومی بگذراند. مثلاً تاریخ، ادبیات و سیاست را در همه رشته ها می خوانند. در این رابطه، به خصوص طی دهه 1980 به بعد این سؤال پیش آمد که اگر بخواهید برای این درس متن تاریخی بنویسید، بر چه اساسی می نویسید؟ معمولا دانشجوها در آمریکا کتاب های تاریخ را که باز می کردند این طور بود که از یونان باستان شروع می‌شد، به روم می رسید، بعد از آن می رسید به دوران قرون وسطی بعد از آن می رسید به رنسانس، دوران جدید، بعد کشف آمریکا، بعد از آن هم مسأله ی شکل گیری ایالات متحده، جنگ های استقلال، همین طور بیایید جلو تا جنگ جهانی اول و دوم تا زمان معاصر. اکثریت جمعیت آمریکا، فرزندان مهاجران هستند. ولی خیلی از مهاجران یا مردم بومی ساکن آمریکا می گفتند این متن نمایانگر تاریخ ما نیست. مثلا اگر من یک دانشجوی آمریکایی آفریقایی تبار هستم، آنچه شما راجع به تاریخ یونان و روم می گویید، مربوط به خاستگاه به یک فرهنگ دیگر و زمینه فرهنگی دیگر است. من در آفریقا به دنیا آمده ام، تاریخ من (نوشته یا نانوشته) متفاوت است. نیاکان من در قاره ای با فرهنگ، دین، زبان و تاریخی متفاوت زندگی می کردند. پدران و مادران من را به عنوان برده اینجا آورند و بکار گرفته شدیم. ما تاریخمان را طور دیگری می خواهیم بنویسیم. یا اگر من یک دانشجوی ساکن بومی آمریکا باشم، یعنی یک سرخپوست هستم، وضعیت خیلی متفاوت تر هم می شود. مثلا آنچه شما «کشف آمریکا» می نامید، برای من معنی ندارد. مگر این قاره ی آمریکا قبل از آن وجود نداشت؟ آمریکا وجود داشت و ما ساکن آن بودیم، شما آمدید و آن را «اشغال» کردید و بعد ایالات متحده آمریکا را به وجود آوردید. ما تاریخ داشتیم، بخشی از آن در تاریخ اسطوره ای ما هست و بخشی واقعی است. چرا من باید تاریخ کشورم را به شکلی که شما نوشته اید بخوانم؟ همین را در نظر بگیرید برای اسپانیایی تبارها، چینی تبارها، آسیایی تبارها و گروه های دیگر. این اعتراض ها به تدریج در دانشگاه ها اوج گرفت و خواهان تغییر شیوه‌ی تدوین متون درسی شدند. به همین منوال، درباره تاریخ ادبیات، با این که شکسپیر خیلی آدم بزرگی است، ولی من به عنوان دانشجوی دارای فرهنگی شرقی، زبان خودم را دارم و تاریخچه ی زبان خودم را. یکی از منشأهای مهم نهضت چندفرهنگی گرایی همین بودکه به تدریج گسترده شد و مناقشاتی هم بوجود آورد که در نهایت به تغییراتی هم منجر شد. مثلا مورد به رسمیت شناخته شدن تعدد ادیان، در حالی که زمانی درس و متون درسی تعلیمات دینی در کشوری مثل انگلستان صرفا بر اساس آموزه های دین مسیح تدوین می‌شد، حالا برای دانش آموزان امکاناتی فراهم شده که با ادیان مختلف آشنا بشوند. دانش آموز می تواند با ادیان مختلف آشنا بشود و بعد خودش انتخاب بکند که چه دینی را انتخاب کند. این تحولات در حوزه ی فرهنگی بوجود آمد.
  1. گوناگونی فرهنگی و سیاست: این بحث ها در حوزه ی سیاست هم مؤثر بوده است:
  • معیارهای تصدی مناصب: در مورد تصدی مناصب ، این سؤال پیش آمد که آیا برای ما تصدی سمت هایی مانند نمایندگی مجلس، ریاست جمهوری، نخست وزیری و مناصب دیگر، در هنگام تعیین ملاک و معیار، تفاوت فرهنگی هم در نظر گرفته می شود یا خیر. مثلاً ساکنان مناطق کردنشین ترجیح می دهند که بیشتر کارها توسط خودشان اداره بشود و مدیریت ها از مدیران کرد باشند.
  • تبعیض های جنسیتی: همین طور در مورد تفاوت های جنسیتی. بالاخره ما می خواهیم به خانم ها اجازه بدهیم که تصدی مناصب بالای مدیریتی داشته باشند یا نه؟
  1. گوناگونی فرهنگی و سلامت: در حوزه ی سلامت هم بحث های چندفرهنگی مطرح هست:
  • سقط جنین: بالاخره سقط جنین باید قانونی بشود یا نه؟ بر اساس معیار و ملاک کدام دین، کدام مذهب یا کدام مکتب فلسفه اخلاق؟ این یک سوال خیلی جدی است. چنانکه می دانید در ایالات متحده، بحث‌ها و مناقشات بسیار جدی وجود داشته و دارد و هنوز هم پایان نیافته است. اگر من طرفدار این باشم که جنین موجودیتی مستقل از مادر و هویتی مستقل دارد یک جور حکم می کنم، و اگر آن را جزئی از بدن مادر بدانم یک جور دیگربرخورد می کنم. اینها بر اساس مجموعه ای از ملاک و معیارهایی باید تنظیم شود.
  • مرگ مغزی: در مورد بیمارانی که مرگ مغزی شده اند این بحث است که اجازه داریم دستگاه نگه دارنده ی آن ها را خاموش کنیم و باعث راحتی آن افراد بشویم؟ چه کسی باید اجازه بدهد؟ چه کسی باید تعهد بدهد؟ چه کسی باید تصمیم بگیرد؟ آیا خانواده ها می توانند در این مورد تصمیم بگیرند؟ بخصوص اگر هزینه ها برعهده‌ی دولت باشد. کسی که در بیمارستان بستری هست یک تخت را اشغال می کند. آیا باید برای افراد دیگر که نیاز مبرم تری به خدمات پزشکی دارند خالی شود؟
  1. گوناگونی فرهنگی و اقتصاد: مثال آخر گوناگونی فرهنگی را در حوزه ی اقتصاد می زنم. حتما باخبر هستید که بخشی قابل توجهی از اهل سنت در ایران، بهره ی بانکی را حلال نمی دانند. حالا اگر یک فرد ایرانی که اهل سنت باشد بخواهد به بانک مراجعه بکند، اصلاً با سیستم بانکی موجود می تواند تعامل داشته باشد یا خیر؟ اگر وام هایی برای کارآفرینی ارایه شود، این بخش از مردم چه کار کنند؟ بالاخره ملاک و معیار برای این چیزها چیست؟ همچنین می توانیم مباحث اقتصادی دیگری را هم در نظر بگیریم که در جای خودش بحث خواهیم کرد.

 

مروری بر مباحث آینده

 

در این بخش پایانی از جلسه ی امروز، مروری خواهیم داشت بر محورهایی که دراین سلسله درس ها ارایه خواهد شد. برخی از دوستان ممکن هست بعد از این مرور فکر کنند که این مباحثی نیست که شرکت در این کلاس مدنظر شان بوده است و در هر حال این حق را دارند که از این به بعد حضور پیدا نکنند. می خواهیم یک نگاه و تصویر کلی از مسیری که قرار است با هم برویم داشته باشیم.

  1. مباحثی درباره مفاهیم پایه خواهیم داشت مثل این که:
  • عدالت یعنی چه؟ اگر بگوییم عدالت یعنی هرچیزی را در جای خود گذاشتن کافی هست؟ چقدر چنین تعارف کلی راهگشاست؟ همچنین مروری خواهیم داشت بر معانی مختلفی که عدالت می تواند داشته باشد. البته دوستان انتظار این که همه نظریه های عدالت را بخواهیم اینجا مطرح کنیم نداشته باشند. اگر فقط بخواهیم نظریه عدالت جان رالز را مطرح کنیم (که معاصر ماست و خیلی هم قدیمی نیست) بدون اغراق می توانم بگویم که لازم است برای آن 10 الی 12 واحد درسی اختصاص داد. موضوع عدالت، ابعاد مختلف و گسترده ای دارد و در کشورهای دیگر خیلی روی آن کار شده است. البته در کشور ما هم الحمدلله دارد به تدریج این ادبیات تولید می شود، ولی فاصله هنوز خیلی زیاد است. همچنین بحث خواهیم کرد که عدالت اجتماعی چیست؟ عدالت توزیعی چیست؟ این دو مفهوم کجا همپوشانی دارند و کجا متفاوت هستند؟
  • درباره ی تفاوت بین دو مفهوم جامعه و اجتماع(society/community) مطالبی گفته خواهد شد.
  • درباره ی فرهنگ، تعریف آن و تحول مفهوم فرهنگ در دهه های اخیر، درباره ی مساله هویت فرهنگی (cultural identity)، اهمیت و ابعاد آن و تعاریفی که برای مفهوم هویت فرهنگی می توان ارایه کرد هم طبیعی است که باید بحث شود.
  • یکی از مباحث مهم مفهوم انسان است(conception of man) . ما درباره ی انسان باید بحث مفصل تری داشته باشیم چون مبنای بحث ما انسان است و تفاوت هایی که بین انسان ها وجود دارد. به مدل های مفهومی انسان، یک نگاه خیلی گذرا خواهیم داشت، همچنین به تاریخ تحول مفهوم انسان و جایگاه هستی شناختی انسان. شاید هم ضمن همین بحث ها به برخی بحث ها که اندیشمندان مسلمان معاصر مطرح کرده اند هم اشاره ای داشته باشیم. مسأله ای که برای بحث ما مهم است ، مسأله ی فردیت (individualism) است. به این که فردگرایی چیست، چه معنایی می تواند داشته باشد و خاستگاه تاریخی آن چیست، اشاره خواهیم داشت. مسأله ی اصالت فرد (authenticity) مسأله ی مهمی است که به آن خواهیم پرداخت.
  • همچنین به مسأله فردگرایی و جمع گرایی، که همیشه یک معضل بوده و هست و بصورت کلاسیکش در منازعات بین سوسیالیست ها و لیبرال ها بحث شده اما امروزه خیلی متنوع تر شده است. آیا مسأله ی اصالت فرد و اصالت جمع را می توان با هم آشتی داد؟ درباره‌ی خود تنوع و تعدد یا چیزی که به عنوان پلورالیسم می شناسیم، به خصوص راجع به انواع آن (پلورالیسم معرفتی، پلورالیسم اخلاقی و پلورالیسم سیاسی) و مفاهیم حداقلی و حداکثری تنوع و تعدد هم صحبت خواهیم کرد. من پلورالیسم را تنوع و تعدد ترجمه می کنم و خواهم گفت که چرا اصرار دارم از واژه هایی مثل تکثر استفاده نکنم. دراین باره بحث خواهیم داشت که آن مدلی که ما می خواهیم دراین بحث‌ها و در جلسات آخر به آن دست پیدا بکنیم و به گمان من در چارچوب کلی اش برای وضعیت ما می تواند الگوی مفید باشد، به مفهوم حداقلی نیازمندیم یا مفهوم حداکثری و هر کدام از این ها چه نقشی ایفا خواهند کرد. خود بحث تعدد گرایی فرهنگی را باز خواهیم کرد و چالش های معاصری را که این بحث با آن مواجه است مطرح خواهیم کرد.
  • بحثی خواهیم داشت درباره‌ی اخلاق و سیاست و رابطه ی اخلاق و سیاست را به طور خلاصه اشاره خواهیم داشت. خواهیم گفت که وقتی ما صحبت از اصول اخلاقی می کنیم، منظورمان چیست؟ وقتی بحث از شهود اخلاقی هست، منظورمان چیست؟ درباره این دو بحث خواهیم داشت. درباره ی مفاهیم فربه و نحیف اخلاقی که نقش مهمی در بحث های ما و به خصوص در آن الگوی نهایی که می خواهیم به آن برسیم دارد، مطالبی خواهیم داشت . درباره ی سیاست غیراخلاقی (خواهش می کنم توجه داشته باشید که «غیراخلاقی» با «ضداخلاقی» متفاوت است) و مفهومی که می خواهیم برای شکل گیری الگوی مورد نظرخودمان از آن استفاده بکنیم نیز صحبت خواهیم کرد.
  • درباره‌ی عقلانیت (rationality) بحث خواهیم داشت که بحث بسیار مهمی است. عقلانیت مفاهیم مختلفی دارد. همچنین درباره‌ی تعدد عقلانیت ها و این که با یک نوع عقلانیت مواجه نیستیم، بلکه عقلانیت ها هم می تواند متعدد و متنوع باشد هم صحبت خواهیم کرد. همین طور درباره ی تفکیک امر عقلانی (rational) و امر عقلایی (reasonable) که تفکیک این دو برای طرح ما اهمیت خواهد داشت و این که در شکل گیری آن نظام چندفرهنگی که مد نظر ما هست هر کدام چه نقشی دارند. به همین مناسبت نگاهی خواهیم داشت به بحث عقل و وحی و نظریاتی که دراین باب وجود دارد. بحث مهمی به به دنبال ان خواهیم داشت.
  • بحث دیگر درباره ی عقلانیت جمعی یا عقل عمومی است. نظریه های عقلانیت جمعی چه چیزهایی هستند؟ این که شاخصه های عقلانیت جمعی و مظاهر و تجلی گاه های اجتماعی عقلانیت جمعی چه چیزهایی هستند، برای بحث ما بسیار حائز اهمیت است که به آن ها خواهیم پرداخت.
  • مساله بی طرفی و خنثی بودن (neutrality) حکومت و این که اساساً می شود سیاست ها حکومت و فرایندهای تصمیم گیری نسبت به ارزش ها خنثی باشد و فارغ از ارزش ها در حوزه های اجتماعی صورت پذیرد. بحث بعد درباره‌ی انواع بی طرفی است: بی طرفی در مقصد و هدف و بی طرفی در فرایند، که درباره هر دو بحث خواهیم داشت و به معرفی نظریاتی که فلاسفه سیاسی در این باره ارایه کرده اند خواهیم پرداخت. در این که این مباحث را تا چه حد بشود جامع و مانع مطرح کرد تردید دارم، اما حداقل صورت مسأله را باز خواهیم کرد که بدانیم صورت مسئله چیست؟ اساساً ممکن است و اگر هم ممکن باشد آیا مطلوب هم هست؟ این ها بحث هایی است که در این باره خواهیم داشت. درباره کمال گرایی که نقطه مقابل بی طرفی هست هم بحث خواهیم داشت.
  • بحثی را به دنبال بحث بی طرفی درباره‌ی سکولاریسم خواهیم داشت که در این روزها خیلی مطرح شده است. می خواهیم بدانیم که ریشه های تاریخی سکولاریسم چیست؟ امر سکولار چه تفاوتی با سکولاریزه کردن دارد؟ برای من این بحث، بحث مهی است چون نسبت به آن دغدغه ی شخصی دارم. آیا برای فرار از معضلات و مشکلاتی که پذیرش تعدد و تنوع برای ما بوجود می آورد، می توانیم به سکولاریسیم پناه ببریم؟ سکولاریسم تا چه حد یک امرواقعی و واقع بینانه است و تا چه اندازه به تدریج تبدیل به یک سراب برای فرار از معضلات و مشکلات کنونی شده است؟
  • درباره ی مدارا گری، تساهل و تسامح (toleration)، ریشه های تاریخی آن و منطق مداراگری بحث خواهیم داشت. با مفاهیم حداقلی و حداکثری تساهل و مدارا و این که کدامیک از آن ها برای الگویی که نهایتاً به آن می‍‌‌‌ ‌خواهیم برسیم مورد نیاز هست هم آشنا خواهیم شد.
  • درباره‌ی خود جوامع فرهنگی و این که وقتی یک جامعه‌ی فرهنگی cultural community)) را تعریف می کنیم، بر اساس کدام بخش از هویت (قومیت، مذهب یا دین) است یا احیانا شاخصه هایی دیگری را هم مدنظر دارد و سیاست هویت(identity politics) بحث خواهیم کرد تا ببینیم حدود و ثغور آن چیست و چه بهره ای می توان از آن برد؟
  • بحثی خواهیم داشت درباره ملیت و هویت ملی. به مفهوم ملت-کشور نگاهی تاریخی خواهیم داشت تا ببنیم اساساً از کجا شکل گرفته است چون مبنای شکل گیری آن برای ما خیلی اهمیت دارد. نظریه های ملی گرایی (ناسیونالیسم) را مطرح می کنیم و نقاط قوت و ضعف و ظرفیت های آن ها را بررسی می‌کنیم.
  • درباره‌ی این که هویت های ملی چیست؟ هویت های فروملی و فراملی چیست؟ و درباره هویت ایرانی هم نگاهی تاریخی خواهیم داشت. به زعم من هویت ملی ما سرمایه ی بسیار مهم و قابل توجهی است که می تواند برای الگو و مدل نهایی مورد نظر ما مورد استفاده قرار بگیرد. درباره‌ی وجوه این هویت ایرانی مختلف بحث خواهیم کرد و این که سرمایه ای است که بسیاری از کشورها فاقد آن هستند و هویت ملی ندارند بلکه معمولاً یا هویت های فراملی دارند یا هویت های فروملی. خواهیم دید که به زعم من این سرمایه‌ی بسیار مهمی است و می تواند یکی از مبانی شکل گیری این نظام چندفرهنگی درایران باشد.
  • درباره‌ی اجماع همپوش مخصوصاً مدلی که رالز مطرح می کند، بحث خواهیم داشت و تفاوتش را با مدل های دیگر باز خواهیم کرد، چون به نظرم این مدلی است که برای مقصد نهایی ما می تواند خیلی مورد استفاده قرار بگیرد. این مسأله را باز خواهیم کرد که از این نگاه یک جامعه‌ی عادلانه چیست؟ جوامع فرهنگی مختلف چگونه می توانند با توجه به این مدل به طور مسالمت آمیز به همزیستی درکنار یکدیگر بپردازند؟ همچنین به مسأله ی به رسمیت شناختن تعدد فرهنگی و سبک های زندگی و اثرات آن خواهیم پرداخت.
  • بعداز آن می‌رویم به سراغ آنچه که به عنوان خودگردانی مطرح است. می خواهیم بدانیم انواع خودگردانی چیست؟ آیا همه انواع خودگرانی عنصر سرزمینی دارد یا ندارد؟ این بحث ها برای ما الگوی نهایی ما مهم هست. مسأله ی وحدت ملی را باز خواهیم کرد. همچنین مفاهیم تمرکزگرایی، تمرکززدایی و مسأله ی گریزازمرکز را باز خواهیم کرد. به زعم من ما می توانیم به یک الگوی سوم دست پیدا کنیم یعنی ضرورت ندارد که یا سیاست نادیده گرفتن همه‌ی تعدد و تنوع را در پیش بگیریم و با هرگونه خودگرانی و خودمختاری مخالفت بکنیم، و یا حتما به دام سیاست های گریزازمرکز، که می تواند به تجزیه ی کشور بینجامد و تمامیت ارضی کشور را زیر سوال ببرد، بیفتیم. شاید راه سومی را بشود پیدا کرد که دراین باره بحث خواهیم داشت.

 

سیدعلیرضا حسینی بهشتی