شهید بهشتی، همه عمر معلم بود-روزنامه خراسان رضوی

21 مهر 1397

نام خانوادگی شان با ریشه های انقلاب اسلامی پیوندی ناگسستنی دارد. فرزندان بزرگ‎مردی هستند که بی تردید یکی از ستون های انقلاب اسلامی بود. از وی خطابه ها و جملات فراوانی به یادگار مانده که بیانگر افکار و عقاید استوارش است ولی بیش از همه با تعبیری در یاد مردم زنده است که بر آزادمردی تاکید دارد: بهشت را به بها می دهند نه بهانه. شهید بهشتی، گام های بلند و بزرگی را برای تشکیل و تداوم انقلاب اسلامی برداشت و تمام‌قد پشت آرمان های امام(ره) و انقلاب ایستاد. کسی که پنج دهه از عمر پرفراز و نشیب خود را صرف امور مختلف علمی،

سیاسی، اجتماعی و دینی کرد و حتی خون خود را برای ادامه این راه و انتقال دستاوردهای آن به آیندگان نثار کرد. «سیدعلیرضا حسینی بهشتی» فرزند این بزرگ‌مرد  از پدرش گفتنی های زیادی دارد.
بنویس،اما درآمدت از راه نویسندگی نباشد
یکی از میراث های ارزشمند پدر به فرزندان، قلم و نوشتن بوده است. «علیرضا حسینی بهشتی» این میل درونی را از جوانی در خود حس می کرد و با تحصیل و تالیف چندین عنوان کتاب و مقاله به آن تحقق بخشیده است. اما به توصیه پدر که می گفت، «درآمدت از راه نویسندگی نباشد، تا هر طور که می خواهی بنویسی، نه آن گونه که دیگران به تو دیکته می کنند»؛ عمل کرد و معیشتش را از راه دیگری دنبال می کند. وی با اشاره به کیفیت نگارش و محتوای کتاب «روایتی از زندگی و زمانه آیت ا… بهشتی» بیان می کند: تحقیق در زمینه این کار بیش از یک سال به طول انجامیده است. در بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید دکتر بهشتی هیچ تاکیدی بر جهت گیری خاصی برای چاپ کتاب نیست، فقط به عنوان ارائه دهنده اسناد و مدارک در فرایند نگارش این کتاب کمک کردیم و نظارت این مجموعه صرفا بر این محور معطوف بوده که مطلبی خلاف اسناد تاریخی منتشر نشود که خوشبختانه در این کتاب هم این اتفاق نیفتاد. این کتاب، وقایع زندگی پرماجرای شهید بهشتی را در قالب شش مرحله شامل زندگی در اصفهان، سال 1325 مهاجرت به قم، سال 42 تبعید از قم به تهران، 44 تا 49 ریاست مرکز اسلامی هامبورگ، بازگشت به ایران از49 تا 57 و بازه رویدادهای سال های 57 تا 60، تشریح و با بسط این مراحل، وقایع حیات شخصی دکتر بهشتی را در دل رویدادها و تحولات اجتماعی و سیاسی آن دوران بررسی می کند. در کنار آن به ابعاد اندیشه ای شهید بهشتی به خوبی توجه شده و در مجموع کاری قابل تقدیر است.
حلاوت خاطرات از جنس پدر
علیرضا بهشتی و یک خواهر و برادرش، بخشی از کودکی شان رادر  هامبورگ سپری کردند و اولین تصاویر روشن وی به زندگی در کنار پدر و خانواده در کشور آلمان برمی گردد. سال هایی که به همراه خواهر و برادر بزرگ ترش برای تحصیل به مدرسه آلمانی ها می رفتند. ضمن حفظ فرهنگ خود، در میان جامعه آلمانی زندگی می کردند و با خانواده های ایرانیان مقیم آلمان مراوده داشتند. همین طور همراهِ سفرهای اجتماعی و تبلیغی مرحوم بهشتی بودند. وی با نقل برخی از خاطرات گذشته، به گوشه ای از منش و اندیشه پدر اشاره می کند و می گوید: در این سفرها، شهید بهشتی روز را همواره به دو بخش تقسیم می کرد؛ بخش نخست را به انجام امور فرهنگی و اجتماعی مقرر صرف می کرد و بخش دیگر را همراه خانواده بود و ما را به نقاط دیدنی شهر می برد تا با فرهنگ کشورهای دیگر آشنا شویم. او رفاقت شهید بهشتی با فرزندانش را یکی از بارزترین ویژگی های اخلاقی وی برمی شمرد و ادامه می دهد: این ارتباط نزدیک و دوستانه برایش مهم بود و برای همین هیچ وقت اعتقادی به تنبیه نداشت. ما مسائل خصوصی مان را به راحتی با پدر در میان می گذاشتیم چون همیشه مطمئن بودیم که یک راهنمایی و مشاوره خوب به ما می دهد.
حلقه ای برای تفکر
از وی درباره این محافل خانگی می پرسیم که به دلیل خفقان حاکم و دور از چشم ماموران حکومتی در منزل برگزار می شد. فرزند شهید بهشتی هم تعریف می کند که به غیر از برخی دورهمی های فکری و سیاسی، حلقه متن‌خوانی کاپیتال دوشنبه های شهید بهشتی همراه شماری از چهره های برجسته انقلاب ماجراهایی داشت. وی به عنوان ناظری کم سن و سال، از محتوای این جلسات چنین برایمان نقل می کند: پیش از انقلاب، نزدیک به دو سال این دورهمی را جهت ترجمه کتاب کاپیتال(سرمایه) اثر کارل مارکس دنبال می کردند. از جمله مهمانان انقلابی حاضر در این جمع ها؛ آیت ا… طالقانی، آیت ا… مطهری و مهندس بازرگان بودند.
هیچ وقت احساس آقازادگی نداشتیم
از وی نظرش را درباره عناوین و برچسب های مرسوم این سال ها، آقازادگی و ژن خوب جویا می شویم که برخورداری از این عناوین، زندگی را آسان تر می کند یا سخت تر؟ در جواب تصریح می کند: ما هیچ وقت احساس آقازادگی نداشتیم. پدرم چه در خانه و چه محیط کار طوری رفتار می کرد که ما احساس فاصله و تفاوت با دیگران نمی کردیم. هیچ‌گاه فکر نکردیم از ویژگی و امتیازی برخورداریم. سبک زندگی پدرم مثل قاطبه مردم بود. هیچ گاه نام و عناوین پدر دست و پاگیر انتخاب مسیر آینده ما نشد و ما تلاش کردیم راه خودمان را برویم. وی در همین زمینه، به یکی دیگر از مبانی اعتقادی شهید بهشتی اشاره می کند؛« ایشان باور داشت که هر انسان، کتابی منحصر به فرد است و حق دارد بر اساس تجربه های زیسته، افکار و علایق خود راهش را انتخاب و زندگی کند.»
مشی مواجهه با دشمنان همچون یک معلم؛ صبورانه و عقلانی
فرزند شهید بهشتی، بیشترین سختی های زندگی این چهره انقلابی را مربوط به برهه بعد از انقلاب و مقاومت صبورانه مقابل هجمه های تبلیغاتی علیه خودش می داند و می افزاید: همواره پدرم با موجی از تهمت، افترا و داستان سازی ها روبه رو بود. آن زمان می گفتند؛ آقای بهشتی اشرافی است و در کاخ زندگی می کند، متکبر است و شخصیتی انحصارطلب یا قدرت طلب دارد. وی با بیان این که آیت ا… بهشتی به ندرت پاسخ این هجمه ها را می داد، نحوه مواجهه پدر را با مخالفان و منتقدانش این طور توصیف می کند: شهید بهشتی تا پایان عمر شریفش معلم باقی ماند و شکل مواجهه اش با مخالفان مانند یک معلم بود. تنها برایش مهم بود که طرف مقابل مقصود حرفش را متوجه شود، نه این که او را خُرد کند. خشم خود را خیلی راحت کنترل می کرد و بیشتر از هر چیز از نوع جهالت این گونه برخوردها ناراحت می شد. در جواب دیگرانی که وی را به «برخورد» توصیه می کردند نیز می گفت؛ «ما آن‌قدر کارهای مهم‌تر برای انجام دادن داریم که مجال نمی‌شود برای یک‌یک آدم‌ها توضیح دهیم که این‌طور است و آن طور نیست». اما برای مرحوم مادرم این شرایط خیلی سخت بود. چون حرف‌ها و هجمه‌ها، جا به جایی مدام در بین شهرها، مهاجرت و زندگی در غربت، ناآرامی های زمانه و… تاب و توان روحی او را تحلیل می کرد.

نویسنده : سارا صالحی