سیاست، عرصه «همه با هم» و نه «همه با من» است

28 اردیبهشت 1398

سید علیرضا حسینی بهشتی

دستاوردها و نقایص کشورداری معمولا نشأت‌گرفته از سیاست‌های بهنگام یا نابهنگام مسئولان است؛ سیاست‌هایی که می‌تواند در بزنگاه‌های خاص کشور و مردم را از حیث توسعه سیاسی و اقتصادی در جایگاه ویژه‌ای قرار دهد یا بحرانی لاینحل ایجاد کند. پس از گذشت چهاردهه از انقلاب اسلامی شکل سیاست‌ورزی مسئولان را مبتنی بر کدام یک از حالات مذکور می‌دانید؟

بهشتی : نخستين و بديهي‌ترين انتظار مردم از مسئولان يك‌زندگي بسامان است؛ مسئولان در وهله نخست بايد بكوشند تا مشكلات و موانع را از پيش روي مردم بردارند؛ از سوي ديگر مردم بايد احساس كنند كه خواست و اراده‌شان در تعيين‌ سرنوشتشان تأثيرگذار است. در صورتي كه حس اثربخشي در مردم ايجاد شود، عنصر مشاركت اجتماعي نيز پديد مي‌آيد. مردم ايران سال‌هاست كه در شرايط سختي زندگي مي‌كنند و در تمام اين دشواري‌ها اميد به بهبود شرايط داشته‌اند كه متأسفانه نه‌تنها اوضاع سياسي، اقتصادی و اجتماعي بهتر نشده است، بلكه به مراتب پيچيده‌تر نيز شده است. چنين شرايطي برآمده از يك ناكارآمدي ريشه‌دار است كه باعث ترويج فساد شده است. وقتي مردم فسادهاي گسترده را مي‌بينند، اعتماد خود را به مسئولان از دست مي‌دهند. پس از آنكه سياست‌ورزي شكل نويني به خود گرفت و مناسبات سياسي با تحولات مهمی روبه‌رو شد، مطالبات مردم در اولويت برنامه‌هاي مسئولان قرار نگرفت و هر فرد يا گروهي سعي كرد كه براي منافع سياسي خود و نه منافع ملي و مردمي مبارزه كند. سال‌هاست كه مردم چنين شرايطي را مشاهده كرده‌اند و نتيجه ارزيابي‌شان دلزدگي سياسي شده است. ما در انتخابات هيچگاه شاهد ارائه برنامه از سوي احزاب نبوده‌ايم. احزاب موجود در ايران در بهترين حالت، به صورت ظاهري، پيش از انتخابات يك سري سرفصل‌هاي كلي و شعارزده تحت عنوان برنامه به مردم ارائه مي‌دهند كه هيچ‌يك از موارد آن نيز به اجرا در نمي‌آيد. فعاليت واقعي حزبي اقتضا مي‌كند كه احزاب در فواصل ايستگاه‌هاي انتخاباتي برنامه‌هاي خود را ارائه بدهند تا توسط اقشار مختلف مورد نقد، بحث و ارزيابي قرار بگيرد. شيوه حضور احزاب در انتخابات به مردم اين اجازه را نمي‌دهد كه از نامزدهاي انتخاباتي درباره برنامه‌ها و تصميم‌هايشان پرسش كنند؛ البته اگر اساسا برنامه‌اي وجود داشته باشد! تمام اين عوامل دست‌به‌دست هم داد تا مردم به اين نتيجه برسند كه مسئولان توانايي حل مشكلات را ندارند؛ بنابراين دلزدگي مردم از عرصه سياست طبيعي است و اگر غير از اين بود بايد تعجب مي‌كرديم. تنها كاري كه احزاب زمان انتخابات مي‌كنند اين است كه مردم را با ايجاد يك هيجان عمومي پاي صندوق‌هاي رأي بياورند كه آن هم همواره سلبي و در راستاي نفي رقيب بوده است.

تطابق‌نداشتن خواسته‌ها و رفتارهای مسئولان که بعضا به شکاف میان دولت و ملت دامن می‌زند، چه پیش و چه پس از انقلاب مشاهده شده است. یعنی دولت‌ها همواره یا جلوتر یا عقب‌تر از مردم حرکت‌ کرده‌اند. این موضوع را در عرصه سیاست‌ورزی مسئولان چه‌طور ارزیابی می‌کنید و راه حل رفع آن چیست؟

بهشتی : پیش از پاسخ به این پرسش باید یادآور شوم که بین مدرنیزاسیون و توسعه تفاوت وجود دارد. در دوران پهلوی توسعه رخ نداد بلکه سطحی از مدرنیزاسیون همراه با تمرکز قدرت صورت گرفت. پس از جنگ اعراب با اسرائیل با افرایش قیمت نفت مقدار زیادی ارز وارد کشور شد و شاه گرچه به ظاهر خواستار ایجاد توسعه اما در عمل از نظریات کارشناسان عقب ماند و آنها را نپذیرفت؛ بنابراین نمی‌توان گفت که پیش از انقلاب شاهد یک توسعه پایدار، همه جانبه و متوازن بودیم. توسعۀ از بالا، که با عنوان توسعه آمرانه شناخته شده است، هیچ‌وقت راهگشا نبوده است. توسعه باید از پایین صورت بگیرد؛ یعنی مردم هستند که باید توسعه را ایجاد کنند و دولت در این میان نقش تسهیلگر را ایفا کند. توسعه باید با سرعت طبیعی خودش پیش برود تا نهادینه شود. متأسفانه ما همواره به مظاهر و ظواهر پرداختیم و رانت‌های عظیم اجازه نداد توسعه مسیر درست خودش را بپیماید. اکنون هم همین طور است. مسئولان نمی‌خواهند بپذیرند که توسعه نیاز به دانش و دانایی‌محوری دارد؛ نه‌تنها این موضوع را نمی‌پذیرند بلکه اگر با کسری بودجه مواجه شوند، به‌سرعت از بودجه آموزش کم می‌کنند. چنین رویکردهایی نشان می‌دهد که در این کشور مسئولان به دنبال توسعه اصیل نیستند و عقب‌تر از نیاز جامعه و کشور حرکت می‌کنند. اگر دولت می‌توانست این تفکر را در ذهن صاحبان صنعت و تجارت جا بیندازد که باید نیروهای خلاق، نیروهای محرک توسعه باشند، اکنون وضعیت کشور اینگونه نبود. اکنون چند شرکت خصوصی یا دولتی دانش‌اندوزان جوان را بورس تحصیلی می‌کنند؟ وقتی اساسا کسب دانش در توسعه صنعت جایگاهی ندارد، نمی‌توان انتظار توسعه پایدار داشت. از سوی دیگر قابل انکار نیست که بين شيوه زندگي مردم عادي با مسئولان فاصله زيادي افتاده است. اغلب مسئولان نمي‌توانند درد مردم را حس كنند چون در بين آنها زندگي نمي‌كنند. فهم درد مردم يك هنر است و برخي از استفاده از اين هنر عاجزند. مسئولان در يك شبكه درهم‌تنيده تنها مشكلات خود را حل مي‌كنند و وضعیت زندگي مردم برايشان قابل لمس نيست؛ حتي آنهايي كه ادعاي ساده‌زيستي دارند نيز قادر به لمس مشكلات نيستند زيرا مسئولانِ ساده‌زيست هم با امكانات و دسترسي‌هاي خاص، كارهاي خود را پيش مي‌برند.؛ براي مثال مسئولي كه قصد سفر دارد، دغدغه خريد بليت هواپيما يا رزرو هتل محل اقامت خود را ندارد يا اگر بيمار شود نگران سرويس درماني نيست يا براي ثبت‌نام فرزندش در مدرسه به مشكل برنمي‌خورد. به‌دليل چنين فاصله‌اي، درك مردم از وضعيت داخلي و خارجي با درك مسئولان متفاوت است و براي تطبيق سياست‌گذاري‌ها با خواست و اراده مردم بايد شيوه زندگي مسئولان شبيه به مردم شود.

براي تكميل اين بحث مي‌توان به نمونه‌هاي ديگري نيز اشاره كرد؛ براي مثال تفاوت ديدگاه بخشي از جوانان با مسئولان در حوزه موسيقي آن‌قدر فزوني يافت كه پيامدش ايجاد گروه‌هاي زيرزميني شد و در پي آن برخوردهاي سلبي با متقاضيان سبك خاصي از موسيقي در گرفت يا خوانش بخشي از مردم با مسئولان درباره حجاب متفاوت است. علاوه بر تطبيق‌نداشتن سياست‌هاي راهبردي و اجرايي با خواست مردم آيا دوگانگي فكري نيز مي‌تواند زمينه جدايي مردم از مسئولان را فراهم كند؟

بهشتی : در جهان جديد پرسش‌هاي نو باسرعت ايجاد و پرسيده مي‌شود. مديريت خوب آن است كه بتواند به چنين دغدغه‌هايي پاسخ معقول و منطقي بدهد و آمادگي حل گره‌هاي ذهني مردم را داشته باشد. مسئولان به دليل ناتوانی يا نداشتن اراده لازم همواره مي‌خواهند مشكلات را به تعويق بيندازند و در مواجهه با هرنوع بحران عملي يا نظري دچار عجز مي‌شوند. در واقع مسئولان هنگام پيش‌آمد يك دغدغه اجتماعي و سياسي يا با فشار اجتماعي سكوت مي‌كنند و به عقب مي‌روند يا آنكه در مقابل خواست مردم مي‌ايستند؛ در صورتي كه قرار نبود ميان مسئولان و مردم جنگ باشد، بلكه قرار بود همه امور بر اساس تعامل ميان ملت و دولت پيش برود. بي‌ترديد چنين ديدگاهي نسبت به خواسته‌هاي مردم يكي از مهم‌ترين سياست‌هاي نابهنگام است كه در طول چهاردهه مشاهده كرده‌ايم؛ براي مثال به‌ياد داريم كه در برهه‌اي ويدئوها و ماهواره‌ها با برخوردهاي نامتعارف از خانه‌هاي مردم جمع مي‌شد. وقتي مردم مي‌بينند كه حاكميت چنين رفتاري مي‌كند با تجربه تاريخي خود در عرصه سياست مشاركت نمي‌كنند و مي‌دانيم كه مشاركت هزينه جمعي را كاهش مي‌دهد زيرا خرد جمعي باعث بهره‌گيري از تمام تجربيات مي‌شود. هم‌گام‌نبودن مسئولان با مردم در حوزه انديشه و عمل گرچه در كوتاه‌مدت آثار زيان‌بار خود را نشان نمي‌دهد اما در بلندمدت كشور، مردم و نظام سياسي مستقر را دچار بحران مي‌كند.

تجربيات زيسته انقلاب اسلامي بعد از چهاردهه نقاط قوت و ضعف سیاست‌ورزی حاکم را مشخص كرده است و به نظر مي‌رسد آگاهي نسبت به تمام مشكلات موجود چه در حوزه عمل و چه در زمينه نظر بر مسئولان وجود دارد اما چرا اراده‌اي بر جبران نقايص و تقويت كارآمدي‌ها وجود ندارد؟

بهشتی : دليلش نبود صداقت در مسئولان است. در طول تمام اين‌ سال‌ها به ياد نداريم كه يك مسئول در مقام سخن و عمل از مردم عذرخواهي کرده باشد و تلاشش را براي جبران گذشته معطوف كند؛ سراغ نداريم كه مسئولي صادقانه در قبال مردم بگويد كه اشتباه كردم و مي‌خواهم بعد از اين جبران كنم. وقتي اين فضا وجود ندارد مردم اعتماد عمومي خود را از دست مي‌دهند. از ديد افرادي كه مسئوليت‌ها را برعهده گرفته‌اند، همواره مردم مقصرند و اگر نقصي در روند اداره كشور وجود دارد، نتيجه اشتباهات، كم‌كاري‌ها و بي‌توجهي‌هاي مردم است. مثلا بحران ترافيك در تهران راه‌حل پيچيده‌اي ندارد؛ وقتي اولويت آخر مسئولان توسعه وسايل حمل‌ونقل عمومي است و مافياي خودرو اجازه نمي‌دهد كه حكومت مشكل ترافيك را حل كند، مردم از مسئولان نااميد مي‌شوند و سرمايه اجتماعي به‌هدر مي‌رود. هنگامي كه انقلاب پيروز شد سرمايه اجتماعي عظيمي با مسئولان همراه بود اما به‌دليل چنين مشكلاتي آرام‌آرام از اين سرمايه كاسته شد تا امروز كه بحران مقبوليت وجود دارد.

يكي از اصول انقلاب اسلامي ايران، اصل جمهوريت بود؛ به‌نحوي كه امام همواره بر اين حق تأكيد مي‌كردند و سعي داشتند انتخابات را به‌عنوان يك معيار مهم انقلاب جا بيندازند. پس از گذشت چهاردهه با تفكراتي مواجهيم كه برخلاف نظر امام چندان به اصل حاكميت مردم باور ندارند و سعي مي‌كنند اين مهم را به حاشيه برانند. وقتي به اين موضوع مي‌رسيم اين پرسش پيش مي‌آيد كه آيا به رسميت‌نشناختن حق حاكميت مردم از سوي بخشي از شخصيت‌هاي سياسي و مسئولان باعث ريزش سرمايه اجتماعي نشد؟

بهشتی : در قيام 15خرداد، در مقایسه با انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، تعداد محدودي از مردم شركت كردند در حالي كه بعد از آن وقتي مردم صدای امام را صدای خود یافتند، براي تحقق مطالباتشان همراه با ايشان در مقابل استبداد پهلوي ايستادند. مردم بيش از آنكه مطالبه اقتصادي داشته باشند، در پی آزادي‌هاي سياسي بودند، از انسداد به ستوه آمده بودند و مي‌خواستند كه حكومت دیگر به شعورشان توهين نكند. به اين دلايل به رهبري امام يك انقلاب بزرگ را رقم زدند. در ابتداي انقلاب نيز چنين تفكري وجود نداشت كه مردم از تصميم‌گيري‌هاي سياسي كنار گذاشته شوند. مرحوم بهشتي در دو سخنراني يكي در اسفند سال57 در تلویزيون و پيش از برگزاري رفراندوم قانون اساسي و يكي نيز در اواخر سال59 در يك سخنراني عمومي به‌صراحت بر حق حاكميت مردم تأكيد كردند. براي ايشان مهم بود كه مردم فراموش نكنند كه اصل آنها هستند و مسئولان هم از ياد نبرند كه به انتخاب مردم براي خدمت به مردم روي كار آمده‌اند. وقتي اهداف و رمز موفقیت انقلاب اسلامي را مرور مي‌كنيم، در مي‌يابيم كه مردم نباید نقش تزئيني داشته باشند. طبيعي است كه وقتي اصل حاكميت مردم مورد خدشه واقع مي‌شود و عده‌اي با توجيهات مختلف سعي مي‌كنند اين اصل مهم را به حاشيه ببرند، مردم احساس نااميدي مي‌كنند و بازهم سرمايه اجتماعي بیشتری از بين مي‌رود.

همان‌طور كه اشاره كرديد، با مرور آراء امام درمي‌يابيم كه ايشان آن‌قدر به حق حاكميت مردم باور داشتند كه حتي اجازه نمي‌دادند يك‌روز انتخابات به تعويق بيفتد. چه سيري طي شد كه چنين ديدگاته آزادانديشانه‌اي توسط برخي از مسئولان به دست فراموشي سپرده شد؟

بهشتی : هميشه قدرت تمايل دارد كه مهار نشود؛ ذات قدرت اينگونه است. وقتي مكانيزم‌هاي عيب‌يابي در هر نظام سياسي زنده نگه داشته شود، جلوي بي‌قانوني‌ها و افراطي‌گري‌ها گرفته مي‌شود؛ چنانكه در ابتداي انقلاب نيز تا حدي همين‌گونه بود. در ماجراي دادگاه‌هاي انقلاب با شیوه کار صادق خلخالي برخورد شد. خلخالي كسي بود كه از ملي‌شدن صنعت نفت و سپس 15خرداد سال42 تا انقلاب اسلامي فعاليت‌هاي سياسي گسترده‌اي داشت اما وقتي پا در عرصه افراط گذاشت با او برخورد شد؛ شاهد مثال این موضوع تعهدي است كه شهيد بهشتي از او گرفت و خلخالي خط‌به‌خط تعهدنامه را امضا كرد كه متن آن در كتاب زندگي و زمانه منتشر شده است. اما به‌هرحال باید به یاد داشته باشیم که در ابتداي انقلاب به‌دليل آنكه يك‌سيستم حكومتي تغيير كرده بود تعدد مراكز تصميم‌گيري وجود داشت و در چنان شرايطي معمولا تصميم‌هاي افراطي گرفته مي‌شود. در واقع مشكل اصلي تصميم‌هاي تند و خارج از قاعده نبود بلكه بحران زماني آغاز شد كه آن تصميم‌هاي افراطي قالب رسمي به خود گرفت و راه را بر هرگونه شفافيت بست و به تدريج مردم احساس كردند كه مسئولان به‌واسطه قدرتي كه در اختيار دارند، مي‌توانند در قبال رفتارها و تصميمات خود پاسخگو نباشند و اين شد كه لايه‌هاي فساد گسترش و اعتماد عمومي کاهش یافت. متأسفانه یکی دیگر از سیاست‌های مخرب، ایجاد حیاط‌خلوت‌هایی بود که هیچ‌کس جز عده‌ای خاص به آنها دسترسی ندارد؛ باوجود چنین حیاط‌خلوت‌هایی آن عده هرکاری که می‌خواهند می‌کنند و به هیچ‌کس هم پاسخگو نیستند. در دهه نخست انقلاب که جنگ در میان بود، دولت مهندس موسوی در نامه‌ای از شورای نگهبان درخواست کرد که هزینه ارزی در بودجه بررسی شود. جنگ که تمام شد، شورای نگبهان گفت ذکر هزینه‌های ارزی در بودجه ضروری نیست و باید از بررسی مجلس بیرون بیاید.

دولت آقای هاشمی در این موضوع نقش داشت؟

بهشتی : بله، اصلا خود ایشان در استفساریه‌ای از شورای نگهبان درخواست کرد که دیگر هزینه ارزی در بودجه بررسی نشود. من با خود شخصیت‌های نظام کاری ندارم اما باید حقایق را به طور کامل به مردم گفت. به هرحال اگر می‌پرسید که وضعیت کنونی معلول چه علت‌هایی است باید صادقانه بگوییم که نتیجه آمار دروغی است که در دهه‌های اخیر مسئولان به مردم دادند که نتیجه نوع تفکری است که اعتقاد دارد هدف وسیله را توجیه می‌کند.

یکی دیگر از موضوعات مهم نقش و جایگاه جامعه مدنی در تعیین و اداره امور سیاسی است. در چهاردهه گذشته تا چه‌حد به این موضوع توجه شده است؟

بهشتی : ما تجربه یک‌جامعه مدنی قدرتمند را نداریم. اگر جامعه مدنی مستحکمی در ایران وجود داشت، هیچگاه نگران به انحراف‌رفتن روندهای موجود نبودیم. زمانی که جامعه مدنی تضعیف شد آسیب شدیدی به نظام سیاسی وارد آمد زیرا مسئولان خود را موظف به پاسخگویی در قبال مردم ندانستند و زمینه‌های گسترش فساد اداری و سیاسی فراهم شد. مردم در چنین شرایطی احساس کردند که در تعیین سرنوشت خود مؤثر نیستند؛ وقتی حکومت برای بهبود شرایط کاری نکرد، مردم با این حس که از دست ما کاری برنمی‌آید یک گام به‌عقب رفتند تا فقط گلیم خود را از آب بیرون بکشند. چنین وضعیتی تا امروز هم ادامه پیدا کرده است و بسیار خطرناک است زیرا خودخواهی، منفعت‌طلبی و مصلحت‌اندیشی‌های فردی و خانوادگی جای پاسداشت از منافع ملی و منافع جمعی را گرفته است.

آیا دولت اصلاحات توانست جامعه مدنی را تقویت کند؟

بهشتی : البته دولت آقای خاتمی در شکل‌گیری و تقویت جامعه مدنی بی‌تأثیر نبود اما اینکه آیا راهکارهای درستی در قبال جامعه مدنی اتخاذ شد یا نه، قابل بحث و بررسی است. اصلاحات در خوشبینانه‌ترین حالت توانست یک بسیج توده‌ای برای یک هدف دموکراتیک راه بیندازد. جامعه مدنی زمانی تقویت می‌شود که دولت تنها در امور ضروری دخالت کند و نهادها و تشکیلات مدنی بتوانند قدرت را در دست بگیرند و به تدریج نقش‌آفرین باشند؛ برای مثال در ابتدای انقلاب شوراها تشکیل شد اما بعد از آن دیگر تشکیل نشد زیرا نهادینه نشده بود و قانون روشنی برای شوراها وجود نداشت یا آنکه در پایان دولت دوم اصلاحات وزارت علوم وقت بخشنامه‌ای صادر کرد که بر اساس آن رؤسای دانشگاه‌ها انتخابی می‌شدند. این عمل مثبت در شرایطی رخ داد که 8سال از دولت اصلاحات می‌گذشت و زمانی برای نهادینه‌شدنش وجود نداشت. دستِ‌کم باید از ابتدای دولت دوم اصلاحات این بخشنامه صادر می‌شد تا دولت بعدی به دلیل نهادینه‌شدن این موضوع نتواند بدون تحمل هزینه، انتخابی‌بودن رؤسای دانشگاه‌ها را از اعتبار ساقط کند. اگر چنین سیاست‌هایی در پیش گرفته می‌شد، نهادهای مدنی تقویت می‌شدند. هیچگاه به سازمان‌های غیردولتی کمک نشد تا روی پای خود بایستند و بتوانند اثربخش باشند. دولت به‌جای دخالت در کار آنها باید موانع را از پیش روی آنها برمی‌داشت نه‌آنکه مانند یک پدرخوانده در همه امور دخالت کند.

علاوه بر بی‌توجهی به جامعه مدنی، یکی از سیاست‌های دیگری که در پیش گرفته شد برخورد قهری با فعالان سیاسی اصلاح‌طلب در سال88 بود. آیا رویکرد حاکم در آن دوره به دلزدگی مردم از سیاست منجر نشد؟

بهشتی : فردی که می‌خواهد وارد عرصه سیاست بشود باید تنوع عقیده را به رسمیت بشناسد. اگر فردی این اصل را نپذیرد اساسا نباید وارد میدان سیاست بشود. در این موضوع هم فرقی نمی‌کند آن شخص اصلاح‌طلب یا اصولگراست. سیاست عرصه‌‌ای نیست که بگویید محور من هستم، به‌جز من هیچ چیز وجود ندارد و همه‌چیز ذیل من تعریف می‌شود. سیاست عرصه «همه با هم» و نه «همه با من» است. در ایران هر گروهی تصورش این است که تمام عرصه قدرت سیاسی برای خودش است و طرف مقابل هیچ حقی ندارد. وقتی فردی تنوع عقاید و کثرت نیروها را به رسمیت نمی‌شناسد، سیاست «شمول» را کنار گذشته و به سمت سیاست «طرد» رفته است؛ همین خودی و ناخودی‌کردن‌های این روزها مشمول همین گزاره است. متأسفانه در برهه‌ای جامعه را به دو بخش تقسیم کردند و این‌طور به مردم القاء شد که اگر خودی نباشید، نمی‌توانید در تعیین سرنوشت خودتان مؤثر باشید؛ در صورتی که حق تعیین سرنوشت یک امر عمومی است و مطابق قانون اساسی، همه ایرانیان باید در تعیین آینده خود نقش داشته باشند؛ این حقی است که خداوند به انسان داده و در قانون اساسی به صراحت به آن اشاره شده است. با چنین دوگانه‌سازی‌هایی علاوه بر آنکه تعداد نیروهای مفید سیاسی به حداقل ممکن رسیدند، اعتماد عمومی نیز به شدت کاهش یافت و به سرمایه اجتماعی آسیب جدی وارد شد.

پس از ذکر مصادیق تعدادی از سیاست‌های نابهنگام به‌نظر می‌رسد که موارد مذکور خود را گاه به شکل دلزدگی سیاسی و گاه به شکل اعتراضات گسترده نمایان می‌کند. آیا می‌توان رخدادی مانند اعتراضات دی‌ماه96 را نتیجه اتخاذ چنین سیاست‌های نادرستی دانست؟ همچنین پیشنهاد شما برای کنترل و رفع اعتراضات و دلزدگی عمومی چیست؟

بهشتی : وظیفه کنشگران سیاسی این است که مطالبات ملی را مطرح و راه‌حل ارائه بدهد. وقتی کنشگران سیاسی اجازه فعالیت ندارند، سکوت می‌کنند. هنگامی که رابط میان مردم و حکومت یعنی کنشگران سیاسی کنار بروند، مطالبات مردمی به صورت جنبش گرسنگان ظهور می‌کند و می‌دانیم که حرکت‌های اعتراضی وسعت معینی ندارند و شاید قابل کنترل نباشند. اعتراض‌های مردمی که ناشی از مسائل اقتصادی است معمولا بدون آینده‌نگری و برخاسته از ناامیدی بروز می‌کنند. راه‌حل جلوگیری از چنین حالتی بازگشت به مردم است؛ باید مسئولان مترصد جلب اعتماد عمومی باشند. باید گذشته را جبران کنند و به سمت عدالت جبرانی حرکت کنند. جبران گذشته نشان از قدرت است. مسئولان درک کنند که اگر به صورت واقعی از مردم عذرخواهی کنند، ضعیف نخواهند شد؛ نترسند که اگر در پیشگاه مردم صادقانه بگویند در چه زمینه‌هایی چه اشتباهاتی شده است، طومارشان درهم پیچیده نخواهد شد. اگر این نتیجه حاصل شد که قانون اساس فعلی با خواسته‌های زمانه منطبق نیست، تحولات اساسی در آن ایجاد شود و برای اصلاح قانون اساسی یک گفت‌وگوی ملی شکل بگیرد و نظرهای همه حقوقدان‌ها و فعالان سیاسی با آزادی کامل مطرح شود. اگر با چنین نگاهی قانون اساسی نگاشته شود، علی‌القاعده یک قانون اساسی شهروندمحور خواهیم داشت که در آن هیچ منصبی غیرپاسخگو نخواهد بود. علاوه بر ساختار، باید در حوزه رفتار نیز تغییرات مهمی ایجاد شود و مسئولان به این نتیجه برسند که کشور و حکومت حق مردم است و مردم باید بر سرنوشت خود حاکم باشند. تمام این راه‌حل‌ها گرچه پرزحمت است اما شدنی است و احتیاج به یک عزم راسخ دارد. این عزم راسخ می‌تواند از یک تحول اساسی و ضروری نشأت بگیرد: بازگشت مردم به خودشان.

منبع: روزنامه شرق