به استناد تاریخ انقلاب و راویان آن، فرجام عمر خدمات قضائی شیخ صادق خلخالی در دادگاه های انقلاب و مبارزه با مواد مخدر به اعمال فشار و نظارت شدید شهید آیت الله دکتر بهشتی به عنوان یک عنصر معتدل در میان مبارزین برجسته نهضت، بستگی داشت. به همین خاطر، برای واکاوی ارتباط میان این دو شاگرد ارشد مکتب امام، به سراغ خلف آزاده ایشان، دکتر سید علیرضا حسینی بهشتی رفتیم. او که چندی است با آگاهی از نیاز بیش از پیش جامعه ما با
اندیشه های ناب پدر مظلومش اکنون با فعال کردن مجدد منزل پدری به عنوان محل آمد و شد دلسوزان و محققان تاریخ انقلاب، سعی در جمع آوری و انتشار واقعی این اسرار و اسناد بی بدیل خصوصا برای نسل جوان دارد. بهسوالات ما پاسخ داد که در ادامه می خوانید :
- آیا شما آقای خلخالی را از نزدیک دیده اید؟ در بیت شهید بهشتی رفت و آمد داشت؟
خیر. من هیچ وقت ایشان را از نزدیک ندیدم و اصلا در خانه صحبتی از ایشان نبود. ولی فکر می کنم که اوج فعالیت ایشان در نهضت ملی شدن نفت و ۱۵ خرداد بوده است و بنابراین طبیعی بود که ما ایشان را نمی شناختیم. خود آقای بهشتی که حتما را می شناختند.
- رابطه خود آقای بهشتی با ایشان چطور بود؟
رابطه شخصی که در خانه انعکاس داشته باشد نداشتند. قبل از انقلاب هم نداشتند. ما ایشان را در میان کسانی که اینجا رفت و آمد داشتند نمی دیدیم.
- چیزی که مشخص هست و همگان روی آن اتفاق نظر دارند، اختلافات نظری شهید بهشتی با آقای خلخالی است که بیشتر روی سواد حقوقی آقای خلخالی مطرح بوده است. آیا روی مسائل عقیدتی هم اختلاف نظر داشتند؟
راجع به آقای خلخالی، دو مسئله را باید از هم جدا کرد. یکی جنبه شخصی ایشان است که اتفاقا برای من هم خیلی جالب هست اما اطلاعاتی که دارم کم و دست دوم است. ظاهرا آقای خلخالی از لحاظ فقهی و فکری بسیار آدم روشنفکری بوده و خودش هم استنباط فقهی میکرد و حتی قبل از اینکه رساله چاپ بکنند، این طور نبود که از کسی تقلید کنند. این موضوع را از طریق خانم دکتر (فاطمه) صادقی که از فرزندان ایشان هستند و از دانشجویان من بودند، متوجه شدم. همچنین از برخی از افرادی که با ایشان همسفر بودند، درباره ایشان خاطراتی مطرح می شود که برایم جالب است. یا دیدگاه تربیتی ایشان در خانه که میبینیم فرزندان ایشان علیالقاعده در محیط آزادی پرورش پیدا کردهاند که میتوانند حالا آزاداندیش باشند. این ها را نمیشود نادیده گرفت و بیانصافی کرد. جنبه دیگر رابطهشان با انقلاب است که مسئلهای متفاوت بوده است. پس به نظر من باید در رابطه با وجهه علمی و تربیتی و وجه انقلابی ایشان، تمایز قائل شد. نکته دوم درباره آقای خلخالی این است که وقتی ما وارد قضاوت و داوری تاریخی میشویم، نمیتوانیم فرد را از شرایط و بافت تاریخی آن زمان بیرون بیاوریم و دربارهاش صحبت کنیم. این از لحاظ علمی و اخلاقی درست نیست. از جمله، شرایط سالهای اول انقلاب است که پیشینه ای دارد. مثلا رابطه آقای خلخالی با فدائیان اسلام و با مرحوم نواب صفوی که خود نواب یک پدیده قابل مطالعه است که معمولا متاسفانه یا درباره ایشان مدح گفته شده یا ذم و نه تفسیر و تحلیلی منصفانه و دقیق. شهید نواب صفوی بر بخش قابل توجهی از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم، به خصوص در برهه مبارزات ملی شدن صنعت نفت، تاثیرگذاری بسیار زیاد و عمیقی داشته است، به طوری که بخش زیادی روحانیونی که ما در طول نهضت و انقلاب و بعد از انقلاب و شاید تا همین الآن نه به عنوان نواندیشی دینی بلکه به عنوان طرفداران دیروز و امروز اسلام سیاسی میشناسیم، تحت تاثیر شخصیت و افکار نواب صفوی بودند. آقای خلخالی یکی از اینهاست که مرتبط هم بوده است. می توان به راحتی درک کرد که آقای خلخالی به یک جمعبندی رسیده بوده که برای حفظ انقلاب نیاز به قاطعیت و تصمیمهای سریع است. باید توجه داشت که کودتای ۲۸ مرداد، تنها یک کودتای دو روزه نبود و تاثیر عمیقی بر جریانات سیاسی بعد از خودش به جای گذاشت. از سالی که انقلاب شد تا اواخر دهه ۶۰، سایه هراس از تکرار آن بر وقایع کشور افکنده شده بود. یعنی هر آن، امکان و احتمال توطئه کودتا و حمله نظامی می رفت که اتفاقا هر دو هم اتفاق افتاد. از آن طرف، باید توجه داشت که با کشوری مواجه هستیم که در آن انقلاب شده و تقریبا سیستم حکومتیاش فشل است و اگر در دوره آقای خاتمی ما هر ۹ روز با یک بحران مواجه بودیم، در آن زمان هر روز ۹ بحران داشتیم. با تورق روزنامههای آن زمان این واقعیت را به وضوح میتوان دید. زمانی من فرصتی داشتم که صورت جلسههای شورای انقلاب را ببینم. دیدم آنقدر مسئله در کشور وجود داشته که معلوم نیست به کدام باید رسیدگی شود. از رفراندوم قانون اساسی و تشکیل مجلس خبرگان و غائله کردستان و گنبد بگیرید تا مسئله ورود یا عدم ورود گوشت یخزده ذبح اسلامی از استرالیا و زلاندنو! هر روز مسائل ریز و درشت پیش می آید. بنابراین اگر آقای خلخالی به اعمال خشونت متهم است که به نظر می رسد در بعضی موارد این اتهام درست است و میبینیم که در بعضی موارد احکام قضایی ایشان از دقت حقوقی تهی بوده، ولی از آن طرف هم یادمان نرود که نیروهای ضد انقلاب ها هم به شدت خشونت ورز بودند. اینطور نیست که آنها فعالیتی دموکراتیک داشته باشند و حکومت یک طرفه آنها را سرکوب کند. همان زمان بچه های پاسدار درکردستان، به وضع فجیعی توسط نیروهای ضدانقلاب شکنجه و سر بریده می شدند. آقای خلخالی به تدریج، خواسته یا ناخواسته، یک شخصیتی پیدا کرده بود که هرجا حاضر میشد، همه از قاطعیتش می ترسیدند. حدس می زنم که ایشان هم از این شهرت استفاده می کردند تا کشور را آرام کنند.
- آقای خلخالی به جلسات حزب جمهوری اسلامی می آمدند؟
خیر. ایشان در حزب نبودند.
- موضعشان درباره حزب چه بود؟
نمیدانم. ولی میدانم ارتباطی هم نداشتند. خیلی ها ارتباط نداشتند. مثلا در جامعه روحانیت مبارز، آقایانی بودند که سابقه مبارزاتی و انقلابی داشتند و از دوستان قدیمی آقای بهشتی هم بودند، اما با حزب جمهوری اسلامی مخالف بودند و این مخالفت را هم نشان می دادند، مثل حمایتشان از کاندیداتوری آقای بنی صدر.
- موضع آقای خلخالی نسبت به واقعه هفتم تیر چه بود؟
نمی دانم. ولی علی القاعده باید ناراحت شده باشند. این را باید از نزدیکان شان بپرسید. درباره رابطه بین آقای بهشتی و آقای خلخالی، عادی بود که اشخاص از یکدیگر انتقاد داشته باشند. موقعی که من صورتجلسات شورای انقلاب را میخواندم دیدیم از آخر سال 57 تا عید سال 58 به این سمت و از جلسات دوم و سوم به بعد، چندین بار بحث دادگاه های انقلاب مطرح میشود. یک نابسامانی ایجاد شده بود که نام اشخاصی مثل آقای خلخالی و آقای هادوی مرتبا مطرح میشود. زندان قصر و زندان اوین هم که ابتدا دست گروه های مختلف بود. بحث اسناد ساواک هست که دست چه کسی افتاده است. برای همین ما با مملکت آشفتهای رو به رو هستیم. حتی خود کمیته استقبال از امام هم دوپاره شد. یعنی اول به پیشنهاد مرحوم آقای بهشتی گروهی تشکیل شد و نیروهای نهضت آزادی هم وارد شدند، بعد آقای مطهری احساس خطر میکنند و امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوی میروند که خودش داستانی دارد. ولی آیا همین اتفاق باعث میشود که آقای بهشتی و آقای مطهری نسبت به هم دلخوری پیدا کنند؟ این طور نیست. رفاقت بینشان وجود داشته، در عین حال تفاوت دیدگاه در شیوه تمشییت امور هم وجود داشته است. این گونه اختلاف نظرها بین آقای مهندس بازرگان و نهضتآزادی و آقای بهشتی و آقای طالقانی و دیگران هم بود.
- درباره اختلافات آقای خلخالی با جریان نهضت آزادی که منجر به موضوع انتقال امام به مدرسه علوی میشود و آقای خلخالی در خاطراتشان از اختلافات شدیدی با اعضای نهضت می گوید، بنابراین میتوان گفت که آقای خلخالی متانت آقایان بهشتی و مطهری و طالقانی را نداشت؟
مشکل این است که هم این توصیف ها برمیگردد به خصوصیات شخصی که من از آن بی خبرم و هم من هم خیلی سندیت قطعی و علمی برای خاطرات نمیپذیرم، اما عرض کردم که اینها دیدگاههای فکری فدائیان اسلام را داشتند و مشخص است که با نهضت آزادی و حتی آقای بهشتی تضاد دارند. این را هم باید در نظر گرفت که کسی که از ۱۵ خرداد و نهضت ملی شدن نفت در جریان مبارزات سیاسی است، چه حسی نسبت به انقلاب دارد جز اینکه آن را مثل بچه خودش می دانست و خیلی فرق میکند با کسی که مثلا الآن سرکار آمده است. به نظرم می آید که آقای خلخالی این شیوه را برای تثبیت انقلاب لازم میدانسته است. اینکه آیا لازم بود یا نه، بحث دیگری است، ولی ما باید اول آقای خلخالی را درک کنیم بعد درباره اش قضاوت کنیم که البته قطعا این کار فردی نیست، ولی طبیعی است که شخصی مثل آقای خلخالی تا آخرین لحظات زندگیاش، نسبت به آینده انقلاب دغدغه داشته باشد.
- تحلیلی وجود دارد مبنی بر اینکه موج ترورهایی که اول انقلاب اتفاق افتاد، به سبب خشونت هایی بوده است که آقای خلخالی اعمال کرده بودند. نظر شما چیست؟
اصلا چنین چیزی نبوده است. یک سری از ترورها توسط گروه فرقان انجام شد. فرقان را باید شناخت. فرقان یک گروه مذهبی با مجموعه ای از تفکراتی بوده است که باید نشریات و تفکرات و چگونگی شکلگیری آنها را خواند تا روشن شود چه هدفی داشتند. اتفاقا مقرشان هم همین قلهک و قیطریه و چیذر بوده است. اینها ترورهایشان بر این اساس بود که روحانیت سنتی، دارد حرکت انقلاب را منحرف می کند. به نظرم آقای خلخالی اصلا در جریان برخورد با فرقان نبوده است. ماجرای فرقان اتفاقا خیلی پیچیده است. برخی شواهد نشان میدهد برخوردی که با فرقان شد، با رویکردی که بعدا با بقیه شد متفاوت بود. از فرقان عده معدودی اعدام شدند. یکی از آنها که ضارب آقای مطهری بود، اصرار داشت که اعدام شود. به شدت پشیمان شده بود و گریه میکرد که اعدامم کنید. خیلی هایشان هم آزاد شدند و حتی به جبهه رفتند و شهید شدند. اکثر ترورهای قبل از سال ۶۰ کار آنها بود و دیدگاه خاصی نسبت به تحلیل روحانیت داشتند که میخواستند انقلاب به دست آنها نیفتد. چه آقایخلخالی بود و چه نبود، آنها کارشان را انجام میدادند. بعد از سال ۶۰ داستان متفاوت شد. خود آقای خلخالی هم در دو حوزه فعالیت کرد: یکی در زمینه ضدانقلاب سیاسی بود و یکی مبارزه با قاچاق مواد مخدر. در جلسات متعدد در شورای انقلاب در اینباره بحث میشود. البته آقای بهشتی آن موقع سمت قضائی ندارد اما چند باری با امام صحبت میکنند. نکته دیگر این است که آیا امام نسبت به عملکرد آقای خلخالی احاطه کامل داشتند؟ من شک دارم که چنین باشد؛ شک جدی هم دارم. چون فضا بسیار آشفته بود و حکومت مستقری نداریم که همه چیز تحت کنترل آن باشد. من یادم هست که مرحوم آقای مهدویکنی، رئیس کل کمیته های انقلاب بودند و یکی دیگر از آقایان روحانیون هم در منطقهای دیگر رئیس کمیته بود و اصلا از ایشان حرفشنوی نداشت. یکبار که خلافی صورت گرفته بود و از کمیته مرکزی به آنجا میروند که بگویند شما نمیتوانید سرخود عمل کنید، کار داشت به درگیری مسلحانه در تهران میکشید. اینکه چقدر امام تایید میکردند یا خیر یا اینکه چقدر میتوانستند نظارت کنند، برای من سوال است. یا اعدامهایی که در مدرسه رفاه بود را نمیدانیم که امام میدانست یا خیر. کار دست یک نفر نبوده است. بله، این درست است که انقلاب اسلامی نسبت به انقلابات مشابه، خشونت ها و آسیب های کمتری داشته است و افراد کمتری کشته شدهاند، اما بی نظمی و تعدد مراکز تصمیمگیری به شدت جریان داشت.
- اینکه آیت الله بهشتی موافق چنین رفتاری توسط آقای خلخالی با سران رژیم سابق و اعدام عجولانه آنها بودند، صحیح است؟
خیر، اصلا چنین چیزی نیست. آقای بهشنی به نظر جمعی و کار شورایی و مرکزیت شورای انقلاب نه تنها راضی بلکه مصر بودند که هیچ تصمیمی خارج از چهارچوب شورا گرفته نشود که متاسفانه گرفته هم میشد، چه از سمت بیت امام، چه از سوی بیوت مراجع و چه از سوی اشخاص یا گروههای سیاسی این اتفاق میافتاد. آقای بهشتی سعی میکردند چنین نشود یا حداقل در یکجا تصمیم گرفته شود. درباره نظامیها مصوبهای وجود داشت که خود دولت موقت هم در آن شریک بود و به نظرم تصمیم عاقلانه ای هم بود و آن این بود که بعد از انقلاب چون احتمال کودتا وجود دارد، نفرات رده بالای ارتش را یا بازنشسته یا برکنار کنند. چند وقت پیش، خدمت یکی از روحانیون صاحب نظر در حوزه مسائل عراق بودم و ایشان می گفت سیاستمدار آمریکایی که مسئولیت شکل گیری حکومت جدید عراق را بر عهده داشت، اولین کاری که کرد این بود که ارتش را منحل کرد و باعث شد نطفه داعش توسط بعثی های باقی مانده از ارتش صدام (مثل عزت ابراهیم) تشکیل شود. ایشان میگفت اگر اینها هم تدبیر آقای خمینی در اول انقلاب ایران را داشتند، کار به اینجا نمی رسید. البته در کار بازنشسته کردن درجه داران و افسران معتقدم که تر و خشک با هم سوزانده شد، یعنی برخی از کسانی که مثلا در شهربانی بودند و مدیران لایق و شریفی هم بودند، برکنار شدند، هرچند بعدا خیلی از آنها را هم برگرداندند. آن دادگاهها هم طوری نبوده است که از امام یا شورای انقلاب اجازه بگیرند که فلانی را اعدام کنیم یا خیر. خودشان می بریدند و می دوختند. یکی از آنها اعدام هویدا بود که آقای بهشتی فکر نمی کردند که اعدام شود و وقتی خبرهایی به ایشان می رسد و شک میکنند، حساس می شوند و پیگیری می کنند. من این را از آقای بنی اسدی، داماد و معاون آقای بازرگان شنیدم که گفت:« آقای بهشتی به من گفت که آقای بنی اسدی، شما و آقای حدادعادل به زندان قصر بروید؛ من شنیدم که دادگاهی برگزار نشده و می خواهند هویدا را اعدام کنند.» اینها دو نفری به آنجا میروند؛ از افسرنگهبان عبور م یکنند و می بینند که هویدا زنده است. گزارش میدهند که او زنده است و خبری که به شما داده اند صحیح نیست.
- پس اینکه گفته میشود قرار بوده که جلسه دادگاه رسمی و مفصلی برای هویدا بگیرند، درست بود؟
بالاخره چیزی که مطرح بود و انتظار میرفت این بود. چون او کلی اطلاعات داشت. ولی به هر صورت آقای بهشتی بر روی نظرجمعی شورای انقلاب تاکید داشتند. بعد از آن هم که آقای خلخالی به مواد مخدر میرود باز هم آقای بهشتی نگران میشود و شخصی را هم مامور میکنند تا برود و خبر بیاورد. البته آن موقع دیگر ایشان سمت قضایی داشتند. به هرحال این کشمکش همیشه بوده است. از این جهت مرحوم بهشتی خیلی حساس بودند. مثلا یکی از ایراداتی که آن زمان خیلی ها از مرحوم شهید قدوسی می گرفتند این بود که ایشان قاطعیت ندارد و رسیدگی به پروندهها خیلی طول میکشد. من یادم هست از شهید بهشتی شنیدم که در جمعی گفتند:« آقای قدوسی ممکن است کارشان سرعت زیادی نداشته باشد، ولی دقت بالایی دارد.» این رویه شهید بهشتی را نشان میدهد که دقت در این گونه امور چقدر برایشان مهم بوده است.