مدارای دینی و مرزهای آن

11 آبان 1399

این روزها انتشار تصاویر وهن‌‌آمیز از پیامبر اسلام از سوی مدعیان حمایت از ایدئولوژی سکولاریسم و واکنش خشونت‌‌آمیز از سوی مدعیان دفاع از اسلام، اظهارنظرهای انتقادی فراوانی را بر انگیخته است. از آنجا که نزدیک به سه دهه است درباره مبانی فکری مدارا و حدود آن خوانده و نوشته‌ام، استدلال‌هایی را که پشتوانه نکاتی است که در این یادداشت خواهم آورد مطرح نخواهم کرد و تنها به بیان گزاره‌ها خواهم پرداخت.

در بحث درباره ضرورت مداراگری، در سنت فکری مغرب‌زمین، دو رویکرد قابل تمیز است: یکی رویکرد حداقلی که مبنای آن استدلال‌های جان لاک، فیلسوف سده هفدهم است، و دیگری رویکرد حداکثری که نماینده فکری آن جان استوارت میل، فیلسوف سده نوزدهم است. رویکرد اول در امتداد نگرش حداقلی به وجود تعدد و تنوع (پلورالیسم) و رویکرد دوم در راستای نگرش حداکثری به آن متکی است. بر اساس نگرش اول، تعدد و تنوع الگوهای زیستی موجود در جوامع بشری، واقعیت انکارناپذیری است که محو آن به‌لحاظ عقلانی ناممکن (هیچ دیکتاتور و دستگاه سانسوری به اندیشه آدمی راه نمی‌یابد) و نادیده‌گرفتن آن تنها با اعمال سرکوب و ستم ممکن است (که حتی در صورت موفقیت، به رواج ریاکاری و دورویی می‌انجامد). نگرش دوم، علاوه بر تأکید بر واقعیت تعدد و تنوع، آن را ارزشمند هم می‌شمرد و حراست از آن را باعث گسترش طیف گزینه‌های در دسترس افراد برای انتخاب الگوی زیستی خود می‌شمرد. هر دو رویکرد اما، حدی برای مداراگری قائل هستند، یعنی همان حدی که برای همه انواع آزادی مترتب است: آزادی تا جایی محترم شمرده می‌شود که به آزادی دیگران زیان نرساند.

همان‌گونه که جان رالز، فیلسوف سیاسی لیبرال سده بیستم، نیز استدلال کرده است، پاسداشت از آزادی‌ عقیده و بیان در عرصه اجتماعی و سیاسی، نیازی به نگرش حداکثری به تعدد و تنوع ندارد و با ارجاع به نگرش حداقلی، عرصه آموزه‌های جامع دینی، فلسفی و اخلاقی را به «عقلایی بودن» محدود می‌کند: عرصه عمومی عرصه‌ای است که هدفش پرهیز از جنگ همه بر علیه همه و ممکن ساختن همزیستی مسالمت‌آمیز پیروان الگوهای زیستی گوناگون است و نه عرصه تاخت و تاز مکاتب و مسلک‌ها با تکیه بر مدعیاتشان مبنی بر حقانیت‌شان نسبت به دیگران. در نتیجه، هر مکتب اخلاقی، فلسفی و دینی که به جای تلاش برای تحقق شعار «همه با هم» به دنبال تحمیل شعار «همه با من» باشد، خارج از از دایره مدارا قرار می‌گیرد.

بر این مبنا، نزاع تبلیغاتی و سیاسی که این روزها بین طرفداران سکولاریسم اروپای قاره‌ای (که از سکولاریسم انگلوساکسون متمایز است) و اسلام‌گرایان تندرو جاری است، نزاع میان دو نگرش غیرعقلایی است که هر دو فراموش کرده‌اند که همزیستی مسالمت‌آمیز بدون احترام به باورهای دیگری ممکن نیست. نکته مهم این است که توجه شود در اینجا مسئله «حقانیت» سکولاریسم یا اسلام اساسا «موضوعیت» ندارد. بحث درباره این که اسلام بر حق است یا سکولاریسم، بحثی نیست که در حوزه سیاست که ذاتا مبتنی بر «امر عقلایی» است جایگاهی داشته باشد. در نتیجه، نه انتشار تصاویر وهن‌آمیز از طرف طرفداران نگرش سکولار با پایبندی به مداراگری سازگار است و نه واکنش خشونت‌آمیز و گاه مرگبار مسلمانان به آن. این مناقشه جاهلانه سه دهه پیش نیز پس از انتشار کتاب «آیات شیطانی» در گرفت و من هم در رساله دکتری‌ام که بعدا به کتاب «بنیاد نظری سیاست در جوامع چندفرهنگی» تبدیل شد به آن پرداختم. هر زمان ایدئولوژی‌های سیاسی (خواه اسلام‌گرایی افراطی خواه سکولاریسم یا لیبرالیسم) از «همه با هم» غافل و به «همه با من» دلمشغول شده‌اند، از سیاست «شمول» به سیات «طرد» در غلتیده‌اند که پیامد آن، اعمال خشونت‌های رسمی و غیررسمی فیزیکی و روانی بر پیروان الگوهای زیستی رقیب بوده است. مرام و منش تاریخی ساکنان سرزمین کهن ما ایران نشان از درک چگونگی امکان همزیستی مسالمت‌آمیز پیروان ادیان و مذاهب گوناگون در کنار یکدیگر دارد و علاقمندان به این موضوع را به مطالعه کتاب «مدارا در ادیان ابران‌زمین» دعوت می‌کنم تا مشاهده کنند مداراگری به چه سان در اخلاق ما ایرانیان ریشه دوانده و هر جا نامداراگری و پیامدهای خشونت‌بار آن رخ نموده است، حاصل اتخاذ «سیاست طرد» از سوی قدرت‌طلبان نابخرد بوده است نه مردمان خردپیشه و عاقبت‌اندیش کوچه و بازار.‌

آنچه ما مسلمانان از کتاب و سنت آموخته‌ایم یا باید بیاموزیم، توجه به همین خصلت «عقلایی» بودن امر سیاسی و فن حکومتداری است و در این روزها که یادآور میلاد پیامبر گرامی اسلام است، پایبندی به آن درس بزرگ، بزرگ‌ترین نشانه پیروی از دین اخلاق‌بنیادی است که برایمان به ارمغان آورده است.

سیدعلیرضا حسینی‌بهشتی